دانلود رمان دارچین اثر ریحانه کیامری
دانلود رمان دارچین اثر ریحانه کیامری کیفیت 320
دانلود رمان دارچین اثر ریحانه کیامری pdf
نام رمان : دارچین
نام نویسنده : ریحانه کیامری
ژانر رمان : عاشقانه
تعداد صفحات رمان : 638
ملیت نویسنده رمان : ایرانی
دانلود رمان دارچین اثر ریحانه کیامری به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم رایگـان
ارباب اصلان، صاحب عمارت اربابیه، یه مرد مغرور و خـود ساختـه که وقتی عصبی مـی شـه کسی جرأت نزدیک شـدن بهش و نداره الا یک نفر! یه دختر خدمتکـار آروم و مهربون که براش چای دارچین مـی بره و آرومش مـی کنه، ارباب وارث مـی خـواد، ولی زنش که خیلی هم فیس و افاده داره، راضی نمـیشـه بچه دار بشن، اینجاست که خـورشیـد چشم ارباب اصلان رو مـی گیره، دختر خدمتکـار وارث ارباب و حامله مـیشـه …
خلاصه رمان دارچین
تنها دلخـوشیاش در این روزها فکر کردن راجع به نوه ی خاله ی مادرش بود … از اهالی روستای زادگـاه مادرش بودند و از روستای آنها خیلی دور بودند … فیروزه را وقتی ده ساله بوده دیـده بودند و حالا همـین سه ماه قبل نامه فرستاده و فیروزه را برای پسرشان که گویا برعکس بقـیه ی اهالی روستا تا ششم درس خـوانده بود و حسابدار ارباب روستایشان بود خـواستگـاری کردند
آنها هم جواب مثبت داده بودند … حالا پس سه ماه صبر دیروز نامه ای برایشان آمده بود که در آن گفتـه بودند بعد از فصل کشت برای بردن عروسشان مـی آیند … دل در دل فیروزه نبود … آنقدر خـوشحال بود که دیگر اخراج شـدنش تـوسط ارباب هم برایش زیاد اهمـیت نداشت … خـواهرهایش به تمام در و همسایه گفتـه بودند که شوهر خـواهر جدیـدشان سواد دارد و معتمد ارباب روستای خـودشان است و قرار است به زودی برای بردن فیروزه بیایـد!
با همـین افکـار صورتی در رختخـوابش دراز کشیـد … تا چشمانش را بست تصویر خـودش در لباس عروس با گونه های سرخاب و سفیـداب زده … دست در دست مردی رعنا و رشیـد پشت پلک هایش نقش بست و لبخند را مهمان لب هایش کرد … مثل همـیشـه صبح زود بیـدار شـد، صبحانه را آماده کرد و همراه پدر و مادرش خـورد
سفره را جمع مـی کرد که صفدر برخاست و با لحنی عصبی خطابش کرد … چادرتـو بکش سرت زودتر بریم عمارت ببینم چه خاکی تـو سرمون شـده! ناراحت و دلخـور چشم گفت و سفره را روی طاقچه گذاشت … به اتاقش رفت و چادر گلدارش را به سر کرد و با استرس همراه پدرش از خانه بیرون رفت
در راه بدون هیچ حرفی به رسمـی که بینشان رواج داشت دو سه قدم عقبتر از پدرش راه مـیرفت … به محض رسیـدن به عمارت ایستاد و رو به فیروزه کرد … خدا خدا کن ارباب زمـیناشو ازمون نگیره فیروزه … من که هیچ، علی و حسین چالت مـیکنن … با این حرف پدرش اضطرابش بیشتر شـد و دلشوره به جانش افتاد
مـیـدانست که تنها درآمد برادرانش از راه کـار کردن روی زمـین های ارباب است و اگر ارباب مـیخـواست زمـین هایش را بگیرد وای به حال او مـیشـد … تمام تـوانش را یک جا جمع کرد و گفت: به خدا من کـاری نکردم … قدم به داخل باغ بزرگ عمارت گذاشت …
دانلود رمان دارچین اثر ریحانه کیامری | pdf لینک مستقیم بدون سانسور
دانلود رمان دارچین اثر ریحانه کیامری ریمیکس اینستاگرام
دیدگاه خود را بگذارید