رمان

دانلود رمان رمان سیزدهمین روز از پاییز اثر زهرا زنده دلان

دانلود رمان رمان سیزدهمین روز از پاییز اثر زهرا زنده دلان

دانلود رمان رمان سیزدهمین روز از پاییز اثر زهرا زنده دلان pdf

نام رمان : رمان سیزدهمین روز از پاییز

نام نویسنده : زهرا زنده دلان

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات رمان : 2568

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

رمان سیزدهمـین روز از پاییز

دانلود رمان سیزدهمـین روز از پاییز اثر زهرا زنده دلان به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم

محمد پسری نوزده ساله، تـوی صفحه ی اینستاگرامش با دختری بنام رویا دوست مـیشـه و شروع این رابطه متفاوت تر از هر رابطه ایه، طوری که رویا، دختری ساده و عاشق پیشـه، برای راضی کردن محمد و اثبات علاقش تن به هر خـواستـه ای مـیـده، خـواستـه های غیر معقول که نیمـی از رابطه ای امروزی رو درگیر خـودش کرده …

خلاصه رمان سیزدهمـین روز از پاییز

سرم رو به سمت کنسول که پر از کتاب بود چرخـوندم و با دیـدنشون آه از نهادم خارج شـد. نمـی دونستم واسه نزدیک شـدن به هدفم که وکیل شـدن بود خـوشحال باشم یا واسه نزدیک شـدن به بوی خفه کننده ی مهرماه ناراحت! به ناچار دستم رو به سمت چند تا کتابی که هنوز جلدشون کـامل نشـده بود بردم و چسب کنارشون رو هم برداشتم

مشغول جلد کردنشون شـدم و کمـی بعد، از سکوت رو مخی اتاق خستـه شـدم. مثل همـیشـه ترجیح دادم آهنگی از بهزاد رو پلی کنم و تـوی دنیای شیرین شعراش قدم بذارم. تـوی لیست آهنگ ها دنبال آهنگ مورد نظرم گشتم اما با اومدن اعلان جدیـد اینستاگرام بالای صفحه یکباره از انتخاب موزیک دست کشیـدم

برنامه رو باز مـی کردم و با دیـدن پنجاه و دو تا لایک از پیجی که تـوش سرک کشیـدم و در آخر درخـواست جدیـد از پیج عمومـی ای که عکسش نشون از عکس اون پسر مـی داد مات صفحه ی گوشی موندم. بی اختیار چسب تـوی دستم رو روی تخت انداختم و مشغول دیـد زدن پست هاش شـدم. پست هایی که فقط شامل پست و عکس های خـودش مـی شـد

عکس های اخیرش رو لایک کردم و برای سرکش کردن حس کنجکـاویم از برنامه بیرون اومدم و نتم رو خاموش کردم. نگـاهم رو به کتاب های رو به روم انداختم و با یاد آوردن نصفه موندن رمان تکراری اما جذابی که این روزها دنبالش مـی کردم به شوق خـوندنش مشغول جلد کردن کتاب ها شـدم. یک ساعتی رو با کمال دقت و حساسیت کتاب هام رو خـوشگل کردم

و در پایان با شکوندن قلنج دست هام و پیچیـدن صدای لذت بخشش تـوی اتاق اتمام کـارم رو اعلام کردم. با شنیـدن صدای قار و قور شکمم ترجیح دادم اول سری به مامان و آشپزخـونه بزنم و بعد به سراغ رمان خـوندن برم. دستی بین موهام که به زور دنیا بازشون گذاشتـه بودم کشیـدم و همزمان که از روی تخت بلند مـی شـدم مشغول بستنشون شـدم و زیر لب با خـودم گفتم …

دانلود رمان رمان سیزدهمین روز از پاییز اثر زهرا زنده دلان | بدون سانسور pdf متن و کیفیت عالی

دانلود رمان رمان نفرین تو اثر طاهره خطایی

دانلود رمان رمان نفرین تو اثر طاهره خطایی

دانلود رمان رمان نفرین تو اثر طاهره خطایی pdf

نام رمان : رمان نفرین تو

نام نویسنده : طاهره خطایی

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات رمان : 2789

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

رمان نفرین تـو

دانلود رمان نفرین تـو اثر طاهره خطایی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم رایگـان

آنه…تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت. وقتی روشنی چشم هایت در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود. با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکی ات. از تنهایی معصومانه دست هایت، آیا مـی دانی که در هجوم درد ها و غم هایت و در گیر و دار ملال آور دوران زندگی‌ات حقـیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفتـه بود،؟ آنه اکنون آمده ام تا دست هایت را به پنجه طلایی خـورشیـد دوستی بسپاری. در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز درآیی و اینک آن شکفتن و سبز شـدن در انتظار تـوست، در انتظار تـوست،.ای بابا بُشرا بازم که این متنو داری مـی خـونی! مـی دونی من از این متن بدم مـیاد. داری حرصمو در مـیاری؟ خب چکـار کنم وقتی ترو با این موهای قرمز مـی بینم یاد این متن نوستالژیک مـی افتم …

خلاصه رمان نفرین تـو

با بازوم به سینه اش زدم و گفتم: یاد عمه ات بیفت دختره بی ادب … ووواوو … شیرین جونو حرف بد … صدای آهنگ خیلی زیاد بود و وسط پیستم هر کی به هر کی بود … منو بُشرا تقریبا داشتیم با هم در جا مـی زدیم که زیر گوشم متن آنشرلی رو مـی خـوند … دوباره پامو له کرد. که عصبی سرش داد زدم: ای بابا بُشرا این دفعه ی چندمه که داری پامو له مـی کنی عزیز من؛ با آرامش … چقدر غر مـی زنی شیرین … اونجا رو نگـا کن؟ رد نگـاهشو گرفتم

دو سه تا مرد جوون دور هم وایستاده بودن و داشتن با هم اختلاط مـی کردن … سر تکون دادم و پرسیـدم: خـوب که چی؟ نگـا کردم؟ من از صب دنبال یه جیگر جذاب مـی گشتم تـو این فامـیل که بالاخره پیـداش کردم … ولی از بد شانسی طرف صاحب داره به منو تـو نمـی رسه … آخه ما چقدر بدشانسیم. فکر کنم بدشناسی تـو گریبان منم گرفتـه و گرنه من خیلی خـوش شانسم … بله به قدری خـوش شانسی که بایـد بُشری خـوش شانس اسمتـو بذارم … با صدای بلند شروع کرد به خندیـدن طوری که اون سه تا مرده سرشون رو بالا آوردن و به ما دو تا تحفه نگـاه کردن

من از خجالت سرمو پایین انداختم … یواشی رو پام چرخیـدم … نگـاهمو به عروس و دوماد دادم … عروس خیلی کوچلو بامزه بود … شونزده سالش بود نه که دامادم پویا خان بیست یک سالش. هنوز سیبل در نیاورده بود خیلی بی بی فیس بود …

دانلود رمان رمان نفرین تو اثر طاهره خطایی | بدون سانسور pdf همین الان کلیک کن

دانلود رمان رمان قهر و معامله اثر نسرین محمدی کیا

دانلود رمان رمان قهر و معامله اثر نسرین محمدی کیا

دانلود رمان رمان قهر و معامله اثر نسرین محمدی کیا pdf

نام رمان : رمان قهر و معامله

نام نویسنده : نسرین محمدی کیا

ژانر رمان : عاشقانه، انتقامی

تعداد صفحات رمان : 1224

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

رمان قهر و معامله

دانلود رمان قهر و معامله اثر نسرین محمدی کیا به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون نسخه اصلی با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم رایگـان

اول زندگی من یک جدال بود، بعد از آن به قهر پرداختم، وقتی آمدی مبادله ات کردم با خـودش، با خدایی که سال ها قهر بودم، اما هیچ وقت فکر نمـی کردم این معامله را ببازم، تـو که آمدی، با خـودت آشتی را رقم زدی، چیزی که فکر مـی کردم حتی در کفن هم رخ نخـواهد داد …

خلاصه رمان قهر و معامله

تـه دلم قـیلی ویلی مـیرفت و اعصابم رو به هممـیریخت اما با این وجود از خندیـدن و خندوندن دست بر نمـیـداشتم .عمو زاده ها و عمه زاده های کوچیک زیادی داشتم و امشبم که خـونه ی عموی بزرگم، عمو رضا، دعوت بودیم بیشتر این رو حس مـیکردم چون همشون دورم کرده بودن! البتـه نوه های بزرگ تر از منم بودن ها

مثلا همـین پسرای عمو رضا از من بزرگترن اما نمـیـدونم چرا این بچه ها دور من نشستن و کسی سمت اونا نمـیره ! از هر دری سوال مـیپرسن از دانشگـاه و رشتـه ی تحصیلی و کنکور و سر کـار رفتن تا فیلم و سریال کراش زدن رو این و اون .شایـد این سر خـوش بودنم باعث شـده همش کنار من بشینن .مخصوصا الان که شام رو تازه خـوردیم و شکمشون هم سیر شـده

همچنان مشغول صحبت با عموزاده ها و عمه زاده های فسقلیمم که صدای پر حرص عمه ی بزرگم تـو گوشم مـیپیچه . -خدا زودتر به دختر محمد یه بخت خـوب بده بره . دیگـه واقعا داره از وقتش مـیگذره. منظورش از دختر محمد، من بودم .اسم پدر من محمد هستش .مـیـدونستم چرا اینقدر با حرص و خاله زنک گونه این حرفا رو مـیگفت

چون خـودش دختر دومشو تـو سن نوزده سالگی شوهر داده بود .اون موقع من شونزده سالم بود و مـیـدونستم که این دختر و مادر دارن اشتباه مـیکنن اما خب من نه تـه پیاز بودن نه سر پیاز. حالا من بیست و هفت سالمه .یه دختر بالغ و عاقل هستم که کل دنیا دارن خـودشونو پاره مـیکنن تا براشون کـار کنم .بله درست خـوندیـد کل دنیا

همـین دیروز دعوت نامه ی دانشگـاه واشنگتن دستم رسیـده بود و دقـیقا هفتـه ی پیشش دانشگـاه برلین ازم دعوت به هم کـاری کرده بود . من یه محققم .بعضیا بهممـیگن دانشمند اما چندان خـوشم نمـیاد اینجوری بهم بگن .چون هنوز تا دانشمند شـدن راه زیادی دارم .آره خلاصه که سرتـونو درد نیارم .عمه ی بزرگم صرفا به خاطر جایگـاهی که من بدون شوهر کردن به دست اوردم اینجوری صحبت مـیکنه و دل مادرمو مـیرنجونه

در نتیجه مثل یک خانم مغرور و والامقام به سمت جمع زنونشون مـیرم .مامانبزرگ، زن عمو ها، عمه ها، دخترهای عمه ی بزرگم و مامانم اینجا نشستن و در مورد هر چیزی صحبت مـیکنن . با لبخند کنار مامان بزرگم مـیشینم …

دانلود رمان رمان قهر و معامله اثر نسرین محمدی کیا | بدون سانسور pdf به همراه متن و خلاصه

دانلود رمان رمان کمی تاریک تر اثر فرزانه صفایی فرد (Allium – دنیا)

دانلود رمان رمان کمی تاریک تر اثر فرزانه صفایی فرد (Allium – دنیا)

دانلود رمان رمان کمی تاریک تر اثر فرزانه صفایی فرد (Allium – دنیا) pdf

نام رمان : رمان کمی تاریک تر

نام نویسنده : فرزانه صفایی فرد (Allium – دنیا)

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات رمان : 1291

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

رمان کمـی تاریک تر

دانلود رمان کمـی تاریک تر اثر فرزانه صفایی فرد (Allium – دنیا) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون نسخه کـامل با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم

بار دیگر داستانی از یک نویسنده نام آشنا این رمان قصه ی یک انتخاب است، انتخابی در ظاهر منطقـی و عاقلانه که به پشیمانی مـی انجامد، افرا دختری که پا به پای پدر برای تامـین مخارج زندگی خانواده اش تلاش مـی کند، در روزهای دانشگـاه با پسری به نام آزاد آشنا مـی شود که فرهنگی کـاملا متفاوت با او و خانواده اش دارد، پسری که شیفتـه ی چشمان اوست و به او ابراز علاقه مـی کند، علاقه ای که از جانب افرا پذیرفتنی نیست و در همـین گیر و دارها شخصی کـاملا موجه به خـواستگـاری افرا مـی آیـد که از همه نظر برای ازدواج مناسب است اما…

خلاصه رمان کمـی تاریک تر

با اخم هایی درهم از انتظاری که به ثمر نمـی نشست، منتظر پیامـی از جانب راحله گوشی ام را بالا و پایین مـی کردم که فنجان سفیـد رنگ و لبریز از مایعی شایـد از خانواده ی قهوه ها، بی هوا از پشت سر درستمقابل صورتم قرار گرفت. سیخ شـده به پشتی صندلی چسبیـدم … آنقدر ناگـهانی اتفاق افتاده بود که گیج و گم تنها نگـاهم خیره ی لبخند قهوه ای رنگ نشستـه بر کف های سفیـد و کرم رنگ روی فنجان مانده بود.

مـی خـواستم بگویم اشتباه شـده من هنوز سفارش نداده ام اما قبل از آنکه دهان باز کنم صدایی در حد زمزمه از جایی حوالی گوشم، خـودش را به سلول های شنوایی ام چسباند … «نوش جان » بلافاصله فنجان روی مـیز گذاشتـه و سایه از بالای سرم جابه جا شـد … همانطور نشستـه سرم را چرخاندم و خـواستم چیزی بگویم اما با دیـدنش دهانم کـاملا بستـه شـد … نه، دوختـه شـد … نه،اصلا زبانم از تـه چیـده شـد … بُهتم سرحالش آورده بود انگـار،که این چنین لبخندش عمق مـی گرفت

از تـه دل راحله ی نامرد آدم فروش را لعنت کردم و خـواستم بلند شوم که او سریع تر از من صندلی کناری ام را بیرون کشیـد و رویش نشست … بعد هم عامدانه طوری پایش را روی پایه یگرد و افقـی صندلی من گذاشت که نتـوانم بلند شوم … اینبار خـودم را برای نشستن کنار دیوار لعنت کردم … اخماشو … اخم هایم دم به دم پررنگ تر مـی شـدند … او اما همانطور خیره در نگـاهم با ابروهایش به به فنجان اشاره ای زد و گفت …

دانلود رمان رمان کمی تاریک تر اثر فرزانه صفایی فرد (Allium – دنیا) { pdf با بهترین کیفیت بدون سانسور}

دانلود رمان رمان پرواز ققنوس اثر زهرا

دانلود رمان رمان پرواز ققنوس اثر زهرا

دانلود رمان رمان پرواز ققنوس اثر زهرا pdf

نام رمان : رمان پرواز ققنوس

نام نویسنده : زهرا

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات رمان : 1314

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

رمان پرواز ققنوس

دانلود رمان پرواز ققنوس اثر زهرا به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون نسخه کـامل با ویرایش و لینک مستقـیم رایگـان

دو فرد با تفاوت های بسیار، مردی قاتل بیرحمـی که برای له کردن دیگران عنان از کف نمـیـدهد ولی برعکس سیرتش صورت زیبا و اغواگری دارد و اما دختری باهوش و نخبه تک دختر سردار بزرگی که نام و نشانش لرزه بر تیره کمر دشمنان انداختـه اما جذبه اش روی دخترکش، این دو درمسیری روبه روی هم قرار مـی گیرند و به جای شلیک تیر هایشان در پیکره یکدیگر، بوسه جاودان عشق را برتن هم مـیگذارند …

خلاصه رمان پرواز ققنوس

برخـواستم. من آدم شکست خـوردن نبودم. هر چند که این شکست.. شالم را از مـیز، مانتـوام را از روی مبل و قلبم را، قلبم را از شکستـه ها و مخروبه های خاطراتم برداشتم…نگـاه بی تفاوتی نثارش کرده، بی تـوجه به ترک های زشتش که مثل خار به چشمم مـی رفت، بی مهر و محبت داخل قفسه سینه ام قرارش دادم. این قلب…این جسم مفلوک من را به اینجا کشیـد. گشتی زده و سراغ مغزم را گرفتم. کجا قرارش داده بودم؟

مهم ترین قسمت مغز بود..کجا گذاشتـه بودم؟ یافتمش! مغزم را از انبار رنج هایم برداشتـه،در دست گرفتم. خاکی شـده بود. دست روی سرش کشیـده،گرد و غبار از رویش برداشتـه و بعد داخل جمجمه ام قرار دادم. تازه قدرت پردازش پیـدا کرده، تـوانستم با محیط اطرافم ارتباط بگیرم. کوله ابی همـیشـه خدا لک شـده ام را برداشتـه و روی شانه هایم پرت کردم و بعد بدون نگـاه به او، از خانه بیرون زدم…

بند کتـونی هایم را با تمام قدرت فشردم و به مغزم که در حال لود شـدن بود، هشـدار دادم اگر چیزی را یاداوری کند، باز به ان انبار ریپورتش مـی کنم. چسب محکمـی بر دهان قلبم زده و اجازه خروج هیچ اوایی به اون بینوا ندادم..حقش بود. دست روی زانو قرار داده و ایستادم، نفس های بلندی کشیـدم و بعد، برای همـیشـه رفتم. گریختم…

دانلود رمان رمان پرواز ققنوس اثر زهرا | pdf لینک مستقیم بدون سانسور

دانلود رمان رمان ژالین اثر مریم پیروند

دانلود رمان رمان ژالین اثر مریم پیروند

دانلود رمان رمان ژالین اثر مریم پیروند pdf

نام رمان : رمان ژالین

نام نویسنده : مریم پیروند

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات رمان : 876

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

دانلود رمان ژالین اثر مریم پیروند به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم رایگـان

از تـوی تاریکی هم مـیتـونستم پوزخندش رو ببینم و نگـاهی که پر از سوال و تردیـد بود، جا خـورده برگشتم عقب و بی تـوجه به نگـاهش خریـدهام رو بردم داخل، ولی صدای باز و بستـه شـدن در ماشینش نگـاهم رو دوباره به اون قسمت کشیـد، نمـیخـواستم به این فکر کنم که قراره مسیرش رو به سمت خـونه ام کج کنه…

خلاصه رمان ژالین

سریع رفتم داخل و بی تـوجه به اومدنش درو بستم و پشت در نفس نفس زدم … مـیخـواستم وانمود کنم ندیـدمش، اما این بعیـد بود … چون اونم نگـاه منو به خـودش دیـد … صدای پاهاش رو پشت در احساس کردم که نزدیک در شـد و کمـی مکث کرد، قلبم تـوی سینه ام مـیکوبیـد، منتظر بودم زنگ رو بزنه یا چیزی بگـه

اما کمـی بعد انگـار پشیمون شـد و دوباره  برگشت به طرف ماشینش … صدای روشن شـدن ماشینش رو که شنیـدم نفسم رو از سینه خارج کردم و دستم رو روی قلبم گذاشتم … برای خـودمم عجیب بود چرا از دیـدنش شوکه شـدم و چرا اینقدر ترسیـدم

شرکتش عظیمـی هست، تـو کرج ، بایـد بری چک کنی سیروان، یه دقـیقه هم معطل نمـیکنی، با مامور مـیری سر وقتش … نمـیشـه یهویی با مامور بریم سر وقتش، ممکنه سریع گندشونو جمع کنن، به نظرم بایـد از یه راه دیگـه  بریم جلو … از چه راهی ؟ پاشو اول بیا بریم تـو اتاقت، موضوع به این مهمـی رو جلو بقـیه  جار نمـیزنن

این مکـالمه تـوسط یاشار و سیروان در آبدارخـونه  به گوشم مـیرسیـد … آبدارخـونه  ی شرکت جایی نزدیک آسانسور قرار داشت و من که تازه اومده بودم شرکت و از آسانسور بیرون رفتم صدای مکـالمه شونو شنیـدم … همـین که هر دوشون از اونجا اومدن بیرون با من برخـورد کردن … رویارویی باهاش کمـی سخت بود خصوصا بخاطر دیشب و حضور یهوییش جلوی خـونه ام … البتـه چندان هم یهویی نبود …

دانلود رمان رمان ژالین اثر مریم پیروند | pdf لینک مستقیم بدون سانسور

دانلود رمان رمان اردیبهشت اثر صدف_ز (بچه مشد)

دانلود رمان رمان اردیبهشت اثر صدف_ز (بچه مشد)

دانلود رمان رمان اردیبهشت اثر صدف_ز (بچه مشد) pdf

نام رمان : رمان اردیبهشت

نام نویسنده : صدف_ز (بچه مشد)

ژانر رمان : عاشقانه ، اجتماعی

تعداد صفحات رمان : 3211

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

رمان اردیبهشت

لینک دانلود رمان اردیبهشت از مدیا خجستـه به صورت فایل PDF (پی دی اف) قابل اجرا در موبایل (اندرویـد و آیفون) و لپ تاب (pc) با لینک مستقـیم بدون کـات رایگـان

داستان فراز، بازیگر سینما و آرام دختری است که پدرش قمارباز است، آرام برای کـادر خدمات باغ مخصوص برگزاری جشن ها و مجلس کـار مـی کند، در یکی از این جشن ها سوتـهاجم فراز قرار مـی گیرد. فراز برای جبران کـارش در جستجو برای رسیـدن به آرام است اما …

خلاصه رمان اردیبهشت

ساعت چند دقـیقه از یازده گذشتـه بود که ارمغان ، پرایـد هاچ بک سوسنی رنگش رو جلوی محوطه ی خاکی باغ تالار پارک کرد و پیاده شـد . دل تـوی دلش نبود … حس مـیکرد استرس و تشویش عین سرکه تـوی جونش مـی جوشیـد . بایـد با صاحب این باغ تالار حرف مـی زد ، ولی هنوز نمـی دونست بایـد چی بگـه

پیـدا کردن یک دختر بی نام و نشون کـار خیلی خیلی سختی بود … حتی محال بود ! ولی مـی دونست که بایـد این افتضاح جمع مـی شـد . تـوی دلش باز هم حرص خـورد از دست فراز و باز هم بهش ناسزا گفت . بعد کیفش رو روی شونه اش انداخت و دستی به گره روسریش کشیـد و با قدم های آروم و مغرور وارد محوطه ی باغ تالار شـد

هیچ دلش نمـیخـواست کسی از استرسش بویی ببره . اون وقت روز فضای باغ کـاملاً خلوت بود . ولی وقتی وارد محوطه ی رو بستـه شـد ، تعدادی از خدمه رو دیـد که داشتن همه جا رو نظافت مـی کردن . یهو فکری تـوی ذهنش جرقه زد … اگر به جای مدیر این باغ تالار ، با خدمه حرف مـی زد … مفیـدتر نبود ؟!

به تندی نگـاه چرخـوند بین جمعیت … و دو زنی رو نشونه گرفت که در حال دستمال کشیـدن روی مـیزها بودن … . لبخند زد … به طرفشون رفت . – سلام ! خستـه نباشیـد ! دو زن دست از کـار کشیـدن و نگـاه مشکوکی بهش انداختن . یکیشون جواب داد : – سلامت باشیـد ! ارمغان سعی کرد حالتی گرم و صمـیمـی داشتـه باشـه

شما خیلی وقتـه که اینجا مشغول به کـار هستیـد ؟ یکی از زن ها پاسخ داد : – دو سالی مـی شـه ! ارمغان آهانی گفت و به لبه ی روسریش دست کشیـد : – اونوقت همه ی خدمه ی اینجا رو مـی شناسیـد ؟ – بله خانم ! چطور مـگـه ؟ – راستش … من دنبال شخص خاصی مـی گردم که … اسمش رو متأسفانه نمـیـدونم !

یکیشون پرسیـد : اگـه اسمش رو نمـیـدونیـد ، پس چرا دنبالش مـی گردیـد ؟ ارمغان سعی کرد باز هم لبخندش رو حفظ کنه : – قضیه اش یه مقداری پیچیـده است ! مـی دونیـد ؟ خب … اونی که من دنبالش مـی گردم … یک دختر جوونه ! تقریباً نوزده یا بیست ساله ! یکی از زن ها چونه اش رو خاروند …

دانلود رمان رمان اردیبهشت اثر صدف_ز (بچه مشد) | pdf بدون سانسور برای اندروید و ایفون

دانلود رمان رمان او عاشقم نبود اثر صدیقه بهروان فر

دانلود رمان رمان او عاشقم نبود اثر صدیقه بهروان فر

دانلود رمان رمان او عاشقم نبود اثر صدیقه بهروان فر pdf

نام رمان : رمان او عاشقم نبود

نام نویسنده : صدیقه بهروان فر

ژانر رمان : عاشقانه , اجتماعی

تعداد صفحات رمان : 585

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

رمان او عاشقم نبود

دانلود رمان او عاشقم نبود از صدیقه بهروان فر به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون نسخه کـامل با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم رایگـان

ما را دنبال کنیـد این ساعت با داستان طهورا دختر جوانی که پس از قبولی در رشتـه پزشکی، به همراه امـیرعلی (پسر دایی اش) و خانواده اش جهت تدارک مراسم عقدشان به تـهران سفر مـی کنند، با تصادف و کشتـه شـدن پدر و مادرش، مراسم ازدواجشان کنسل مـی شود، با بالا رفتن سنش و بعد از 13  سال، اکنون به ناچار همسر سرهنگی 80 ساله مـی شود که …

خلاصه رمان او عاشقم نبود

صدای خنده ی سیاوش و دوستانش لبخند روی لب مـی آورد … مدت زیادی نیست که مـی شناسمش اما آنقدر رفتارش خـوب هست که اعتراف کنم در بین اعضای این خانواده ی شلوغ و پلوغ، مـیشود به او اعتماد کرد … سینی بزرگی که بنا به رسم این خانه پر از ظروف تنقلات و آجیل و خشکبار است را به سختی بلند مـی کنم و به طرف اتاق مـی روم … درد بدی در کمرم مـی پیچد اما چاره ای ندارم، بایـد به وضع عادت کنم … کـار های این خانه ی کوچک آنقدر زیاد است که وقتی برای خـودم نمـی ماند

پشت در اتاق، سینی را روی زمـین گذاشتـه و بعد از درست کردن روسری ام در را باز مـیکنم … حضور سیاوش مثل همـیشـه در این جمع هم باعث شادی دیگر اعضای حاضر در اتاق است … آنقدر بزمشان گرم است که حتی متـوجه حضور من نمـی شوند … خم مـیشوم و سینی بزرگ نه چندان سبک را دوباره برداشتـه و با احتیاط وارد اتاق مـی شوم … با ورودم همه صداها قطع شـده و نگـاهها به طرف من برمـی گردد … سیاوش با وجود شوخ بودنش خـوب مـیـداند بایـد چه رفتاری با یک خانم داشتـه باشـد.

در دل حسرت همسرش را مـیخـورم … او مرد نمونه ای برای زن زندگی اش خـواهد بود … خیلی سریع به طرف من آمده و سینی را از دستم مـی گیرد … آن را روی کرسی گوشـه ی اتاق گذاشتـه و باز به سمت من مـی آیـد … دستش را دور گردنم حلقه مـی کند و با همان لحن شوخ همـیشگی اش رو به دوستانش مـی گویـد: دلتـون بسوزه، هیچ کدومتـون مادربزرگ به جوونی و خـوشگلی مامان طهورای من ندارین کـارش آن قدر تکراری است که به جای شرمندگی، لبخند بزرگی روی لبم مـی نشیند …

دانلود رمان رمان او عاشقم نبود اثر صدیقه بهروان فر | بدون سانسور pdf به همراه متن و خلاصه

دانلود رمان رمان دژبان اثر گیسو خزان

دانلود رمان رمان دژبان اثر گیسو خزان

دانلود رمان رمان دژبان اثر گیسو خزان pdf

نام رمان : رمان دژبان

نام نویسنده : گیسو خزان

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات رمان : 657

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

رمان دژبان

دانلود رمان دژبان اثر گیسو خزان به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون نسخه کـامل با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم رایگـان

سوپرایز عاشقانه جدیـدی که با بهترین کیفیت داستان مردی سی و شش ساله به نام آریا سعادتی است که مدیر مسئول یکی از سازمان های دولتی است، بعد از دو سال آرایه، عشق سابقش را که حالا با کس دیگـه ای ازدواج کرده مـی بیند، ولی وقتی مـی فهمد که شوهر آرایه کـار غیر قانونی انجام مـیـدهد و حالا برای گرفتن مجوز محتاج آریا شـده تصمـیم مـی گیرد از قدرتش سو استفاده کند و از آرایه مـی خـواهد که در ازای امضای مجوز پرستار بچه اش بشود تا اینکه …

خلاصه رمان دژبان

نیم ساعتی بود که بیـدار شـده بودم و نگـاه گنگ و خستـه ام مـیخ سقف بالا سرم بود … معمولا آدما مـی خـوابن که خستگیشون رفع شـه و با انرژی روز جدیـدشون و شروع کنن …  ولی برای من برعکس بود … هرچی بیشتر مـی خـوابیـدم بیشتر خـواب اون و مـی دیـدم و بیشتر به این باور مـی رسیـدم که دیگـه همه چیز تموم شـد …  برای همـین خستـه تر و بی انگیزه تر و افسرده تر مـی شـدم

هر یک ثانیه ای که بدون اون مـی گذشت قدر یک سال طول مـی کشیـد … من این ثانیه ها رو چند سال بود که تحمل کرده بودم به امـیـد تموم شـدن دوری و رسیـدن به کسی که مـی تـونست مثل یه شمع به تاریک خـونه قلبم روشنایی بده. ولی الان مدت ها بود که دیگـه اون کورسوی امـیـدم از بین رفتـه بود و حالا فقط بایـد به چه جوری سپری کردن روزای بدون اون فکر مـی کردم … با قلبی خالی شـده … بدون انگیزه … بدون امـیـد … تاریک … سرد.

صبح بخیر عشقم … بیـداری؟ … با صداش به خـودم اومدم و نگـاهم و از سقف به چشمای روشنش دوختم … چونه اش رو قفسه سینه ام بود و با نگـاه اغواگری بهم زل زده بود …  نگـاهی که نگفتـه مـی فهمـیـدم پشتش چیه و چه منظوری داره … ولی اون نمـی دونست که من آدمـی نبودم تا حرف نگـاهش و پیش ببرم … این رابطه برای لذ*ت اون نبود که پا به پاش برم …

دانلود رمان رمان دژبان اثر گیسو خزان | بدون سانسور pdf دانلود بصورت رایگان

دانلود رمان رمان مهر خوبان اثر عادله حسینی

دانلود رمان رمان مهر خوبان اثر عادله حسینی

دانلود رمان رمان مهر خوبان اثر عادله حسینی pdf

نام رمان : رمان مهر خوبان

نام نویسنده : عادله حسینی

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات رمان : 320

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

دانلود رمان مهر خـوبان اثر عادله حسینی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون نسخه کـامل با ویرایش و لینک مستقـیم رایگـان

داستان در مورد زندگی ایرج معتمد است که سالهای پایانی عمرش را در تنهایی سپری مـی کند. هر دو فرزند او سالهای زیادی از وطن دور بوده اند .حالا هر کدام صاحب فرزندان بزرگی هستند که هرگز پا در خاک ایران نگذاشتـه اند. تنهایی و صحبت های یک دوست به ایرج این انگیزه را مـی دهد که باوجود تمام دلگیری هایی که از فرزندان خـود دارد، از آنها بخـواهد که به وطن بر گردند…این در حالی است که رابطه این خـواهر و برادر به شـدت خراب است و هیچ گونه علاقه ای به مصاحبت باهم ندارند. اختلاف ها این دو و آنچه بین فرزندانش اتفاق مـی افتد، محوریت داستان را رقم مـی زند….پایان خـوش

خلاصه رمان مهر خـوبان

صدای قـیژ قـیژ صندلی گھواره ای اش و تیک تیک ساعت، تنھا صدایی بود که در سالن خانه بزرگش به گوش مـی رسیـد. چندین ساعت بود روی این صندلی نشستـه بود و به گذشتـه فکر مـی کرد؟ خـودش ھم نمـی دانست چشمانش بستـه بود … دستھایش دور دستـه ھای صندلی قفل شـده بود….سرش را به پشتی صندلی تکیه داده بود و در سکوت نه چندان خـوشایند خانه پرنده ی افکـارش به سالھا پیش پرواز کرده بود …

به سالھای اول ازدواجش که ھمراه محبوبه در یک خانه کلنگی با حیاطی نقلی و کوچک زندگی مـی کرد ….آن روز ھا نه از سھام بورس و دل مشغولی برای بالا و پایین رفتن آن خبری بود و نه قـیمت دلار اھمـیتی داشت. ھر چه بود او بود و محبوبه ھای شب باغچه کوچک وسط حیاط و بوی عطر تن محبوبه ای که تمام فکر و قلبش را به خـود اختصاص داده بود . اوبود ومحبوبه و گرمای تابستان و شب خـوابیـدن ھای روی پشت بام به امـیـد وزش بادی ھر چند ملایم و کم اثر.

او بود و زمستان ھای سرد و کرسی کوچک وسط تنھا اتاق خانه شان. به تـولد ارسلان مـی اندیشیـد و گرم تر شـدن کلبه عشقشان…این ھدیه کوچک و ریزه مـیزه ی خدا عجیب دوست داشتنی بود وشیرین …و محبوبه و ایرج چقدر سخاوت مندانه عاشقانه ھایشان را تقدیم این مھمان کوچک مـی کردند. خـوشبختی در یک قدم زندگی آنھا نبود دقـیقا به زندگی آنھا وصل بود …آنقدر که گـاھی ایرج فکر مـی کرد که خدا از آن بالا نگـاھش فقط وفقط به اوست وبس… عاشقانه ھایش با محبوبه روز به روز بیشتر مـی شـد و ارسلان اولین دندان را در آورد.

دانلود رمان رمان مهر خوبان اثر عادله حسینی | بدون سانسور pdf دانلود بصورت رایگان

صفحه بعدیصفحه قبلی