نتایج آرشیو " رمان "

دانلود رمان رمان گرد باروت اثر معصومه شهریاری (آبی) و طاهره الف

دانلود رمان رمان گرد باروت اثر معصومه شهریاری (آبی) و طاهره الف

دانلود رمان رمان گرد باروت اثر معصومه شهریاری (آبی) و طاهره الف pdf

نام رمان : رمان گرد باروت

نام نویسنده : معصومه شهریاری (آبی) و طاهره الف

ژانر رمان : عاشقانه , پلیسی

تعداد صفحات رمان : 4016

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

رمان گرد باروت

دانلود رمان گرد باروت از معصومه شـهریاری (آبی) و طاهره الف به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون نسخه اصلی با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم

همایون مامور پلیسی که با همکـارانش سعی مـی کنند امنیت جامعه را برقرار کنند! اما همه ی آنها زندگی شخصی دارند، همه ی آنها خانواده ای دارند، در کـارشان با مشکلاتی درگیرند، چیزهایی مـی بینند که دلشان را به درد مـی اورد و حتی متنفرشان مـیکند، همایون سعی مـیکند بجنگد و پیروز شود، او مجبور است با چیزی بجنگد که به آرامـی در رگ و خـون مـیخزد و یک زندگی را از هم مـی پاشاند، افیون …

خلاصه رمان گرد باروت

به دور از هیاهوی بیرون از اتاق ، روی صندلی چرخانش لم داده بود و پلک های خستـه اش را با نوک انگشتانش ماساژ مـی داد … نور ماتی که از پنجره ی بستـه ، به درون اتاق مـی تابیـد نشان از هوایی ابری و دل گیر داشت … دو دستش را رو به بالا کشیـد و سعی کرد کمـی از خستگی شانه هایش بکـاهد ؛ سپس آنها را کنار تنش رها نمود و با آن که هیچ دلش نمـی خـواست تا چشم باز کند ، اما نتـوانست نسبت به دیـدن ساعت که صدای تیک و تاک آن تحریکش مـی کرد ، بی اعتنا باشـد!

کمـی پلک هایش را بالا داد و نگـاهش را به رقص عقربه ها دوخت ؛ چهار و پنجاه و سه دقـیقه ی عصر! دوباره پلک بست و کف دستش را به پیشانی اش فشرد ؛ حس مـی کرد که از خستگی رگ هایش متـورم شـده اند … سعی کرد با چند نفس عمـیق ، افکـار مزاحمش را پس بزند و درهمـی مغزش را سامان دهد و روی سکوت و آرامش تمرکز کند! گـاهی حس مـی کرد اصلاً ، شغلی که آن را برای خـودش برگزیـده است ، انتخاب درستی نبوده.

اما بعد ، تا به خـود مـی آمد آنچنان درگیرش مـی شـد که حتی یادش مـی رفت زمانی نسبت به آن ، حس پشیمانی داشتـه است . تلفن زنگ خـورد و انگـار یک نابلد ، آرشـه را برداشتـه و با قدرت تمام روی سیم های ویالون مـی کشیـد ؛ همانقدر ناهنجار و آزاردهنده! لپ هایش را باد کرد و نفس عمـیقـی از سینه بیرون فرستاد و در کـار خدا ماند ؛ همان لحظه داشت …

دانلود رمان رمان گرد باروت اثر معصومه شهریاری (آبی) و طاهره الف | pdf لینک مستقیم بدون سانسور

دانلود رمان رمان پایان آوریل اثر شقایق لامعی

دانلود رمان رمان پایان آوریل اثر شقایق لامعی

دانلود رمان رمان پایان آوریل اثر شقایق لامعی pdf

نام رمان : رمان پایان آوریل

نام نویسنده : شقایق لامعی

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات رمان : 1279

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

رمان پایان آوریل

دانلود رمان پایان آوریل اثر شقایق لامعی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم

گرشا پسریه که بعد از فوت پدرش، از همون بچگی دنیاش رو زیر نظر فالکن ساختـه است، دنیایی که شبیه به دنیای رنگیِ ماها نیست؛ دنیای گرشا خاکستریه، دنیایی با صدای شلیک، بوی باروت و رنگ خـون. تـو این دنیای خاکستری، عشق به دستـور فالکن، ممنوعه و نقطه ضعف؛ و گرشا، با تمام تعارضات ذهنیش، به‌ خاطر دینی که به تنها کس‌ و‌ کـارش داره، اونی شـده که فالکن ازش مـی‌خـواد، او با قبول کردن مسئولیت یک باند چهار نفره، خلاف‌هایی رو انجام مـیـده که خـواستـه‌ی فالکنه؛ غافل از این که برنامه‌های دیگـه‌ای براش چیـده شـده و با حضورِ یک عشق‌ِ عجیب و ممنوعه تـو زندگیش …

خلاصه رمان پایان آوریل

ایستاد مقابل آینه و نگـاهش، قفل تصویر چشمانش شـد. اصلاً این آینه را با همـین هدف گذاشتـه بود در این اتاق، که بایستد مقابلش و فارغ از آن دنیای خاکستری، فقط خـودش را ببیند. کمربند حوله ی تن پوشش را کشیـد و با حرکت دستانش، حوله از تنش جدا شـد و پایین پایش، روی زمـین افتاد. نگـاهش از روی موهای مرطوبش سر خـورد و ذره ذره پایین آمد. با دم عمـیقـی که گرفت، قفسه ی سینه اش حجیم و عضلات شکمش نمایان شـدند.

نفسش را در سینه حبس کرد و نگـاهش باز هم پایین تر رفت و بار دیگر از پایین ترین قسمتی که در قاب آینه مـی گنجیـد، نگـاهش را تا چشمانش بالا کشیـد و نفسش را به یکباره رها کرد.ِ مقابل این آینه که مـی ایستاد، هدفش فکر نکردن به هر آن چیزی بود که ذهنش را مشغول مـیکرد؛ اما افکـار را همانقدر مـی تـوانست مهار کند که نفس را در سینه اش.

افکـار که برمـی گشتند به فضای ذهنش، نگـاهش از چشمانش فراری مـیشـد؛ بار دیگر فرستادشان سراغ تصویر زانوهایش که در پایین ترین قسمت از قاب آینه نمایان بودند و این بار با وسواس خاصی، تنش را به تماشا نشست. جز آن رد کمرنگ بخیه های روی رانش، هیچ خط و خطوط دیگری اندامش را مخدوش نمـی کرد.

دانلود رمان رمان پایان آوریل اثر شقایق لامعی | pdf لینک مستقیم بدون سانسور

دانلود رمان رمان شبیه زنجیریم اثر نصیبه رمضانی

دانلود رمان رمان شبیه زنجیریم اثر نصیبه رمضانی

دانلود رمان رمان شبیه زنجیریم اثر نصیبه رمضانی pdf

نام رمان : رمان شبیه زنجیریم

نام نویسنده : نصیبه رمضانی

ژانر رمان : اجتماعی

تعداد صفحات رمان : 4997

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

رمان شبیه زنجیریم

لینک دانلود رمان شبیه زنجیریم از نصیبه رمضانی به صورت فایل PDF (پی دی اف) قابل اجرا در موبایل (اندرویـد و آیفون) و لپ تاب (pc) با لینک مستقـیم بدون کـات رایگـان

داستان ماهورا، یک دختر موفق در کـارش است، حیطه کـاری خـودش را دارد و هفتـه هایش را کنار رعنا و مـیعاد مـی‌گذراند. تا اینکه مـیعاد برای یک قرار کـاری و برای دو روز مـی رود. اما بعد از دو روز و حتی یک هفتـه برنمـی‌گردد، همـین بیخبری از مـیعاد باعث مـی‌شود ماهورا از کـارهای مـیعاد سر در بیاورد و پای رفت و آمد و آمد که همـیشـه از او دور بود، به حریم زندگی ماهورا باز شود …

خلاصه رمان شبیه زنجیریم

پاهایم مـیلرزیـد و نفس زنان با پایین رفتن از چند پله ای بلند به حیاط کـاری شـده مـیرسیـدم…هوا روشن شـده بود و صدایی در خلوتی آن وقت محله به گوش نمـیرسیـد که حین باز کردن در خروجی، کوتاه سرم چرخیـد و دیـدم همان مرد کتش است. را پوشیـده و نگـاهم مـی کند. به سرعت از حیاط هم بیرون رفتم در حالی که مرد گـامهایش را به سمتم با سرعت و پایین آمدن مـیرساند.

بعد از خروج از ورودی نگـاه به چپ و راست کوچه، کیف را بدون جدا کردن بندش از شانه، به سینه فشردم و سمت خیابان پا تند کردم…صدای خانم گفتن مرد را شنیـدم و دوباره زنان، قصد دور شـدن از آنجا را دارم. داشتم…اشتباه اینجا آمدم با برداشتن چیزی که برایش ترسیـده بود، جبران شـد که پایم روی برگـهای خیس خـورد با سرعت گـام هایم که شبیه دویـدن بود، زیر عاج کفشم خرد مـی شـد و باز برگشتم و نگـاه به دنبال مرد، دویـدم. .

تنها کسی که در کوچه بود، رفتگر و چرخش بود که هل داد و بیتفاوت نگـاهم کرد. بعد هم جاروی بلندش را روی برگـهای خیابان کشیـد. مرد دوباره ایستاده بود و نگـاه منی که از آنجا دور مـیشـدم مـیکرد…بایـد از اینجا دور مـیشـدم و چه خـوب که با این مدرک داخل کیف مـیخـواستم دور شوم…دست خالی نرفتنم امـیـد برای دور شـدن به پاهایم مـیـداد و اینطور رعنا. دیگر از دست مـیعاد نمـیرنجد و با چشمهای به اشک نشستـه مـیبخشـدش خـوب بود… لبم از خـوشی این اتفاق کش آمد و دوباره سرم چرخیـد عقب.

برگشتم وسط راه ایستاده بود و دست به جیب نگـاهم مـی شـد…حتی سینهاش از شتاب بالا و پایین مـیشـد که از پیچچه گذشتم…برای چند لحظه به خـودم فرصت دادم و ایستادم و خم شـدم روی دو زانویم و نفس زنان، نگـاه به انتـهای خیابان کردم. ماشین مورد نظر را که دیـدم، دوباره شروع کردم به دویـدن…خیابان هم خلوت بود و فقط اتـوبوسی در ایستگـاه بود و تنها مسافرش سوار مـیشـد…سمت دیگر خیابان هم ماشین مورد نظر تـوقف کرده بود.

برای رسیـدن به ماشین مشکی رنگ که شیشـه های دودیش همه بالا بود راهم را به سمت خیابان کج کردم…زیر لبم تمام شـد را تکرار کنان از عرض خیابان که گذشتم ماشین چراغ زد و افتاد.. ماشین نرم افزاری افتاد و افتاد.. اتـوبوس هم فسکن درهایش بستـه شـد و همزمان راه افتاد…راهم را دوباره از سمت خیابان ماشین کج کردم که سرعتش زیاد شـد.

او هم مثل من عجله برای دور شـدن داشت.. اما نزدیکم که رسیـد، نور چراغهای ماشین به چشمم خـورد وقتی یک لحظه از ترسش ایستادم و وحشت کردم. راننده پشت ماشین گویا من را نمـیـدیـد که با ترس، نگـاه به راننده قلبم داشت در دهانم مـیکوبیـد. انگـار هم ماشین با تاثیر شیشـه های دودی ماشین چشمش نمـیـدیـد که دستم را بلند کردم و باز سرعتش بیشتر شـد. باز چراغهایش را خاموش و روشن کرد… از ترس برخـورد نکردن با من، سمت پیاده رو آمدم دور شوم تا خـودم را نجات دهم…

دانلود رمان رمان شبیه زنجیریم اثر نصیبه رمضانی | بدون سانسور pdf دانلود بصورت رایگان

دانلود رمان رمان جان شهرزاد اثر رز آبی

دانلود رمان رمان جان شهرزاد اثر رز آبی

دانلود رمان رمان جان شهرزاد اثر رز آبی pdf

نام رمان : رمان جان شهرزاد

نام نویسنده : رز آبی

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات رمان : 958

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

رمان جان شـهرزاد

دانلود رمان جان شـهرزاد اثر رز آبی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم رایگـان

کـاربران عزیز سایت بیست رمان: داستان رمان در مورد دختری به اسم شـهرزاد که پدرش تـوسط همکـارش به قتل مـیرسه و شـهرزاد بعد از مدت ها راضی به رضایت مـیشـه، به شرطی که پسر قاتل باباش باهاش ازدواج کنه تا بتـونه ارث پدرش و که شرطش ازدواجه بگیره و چه بلاهایی که سر جانیار نمـیاره با همخـونه شـدنش برای انتقام…

خلاصه رمان جان شـهرزاد

همونطور که بی حوصله وسایلامو داخل کیفم مـی چپونم، مـیگم: بابا مـیشـه بس کنی؟ مخم نمـی کشـه! دارم بهت مـیگم سنت بره بالا دیگـه هیچکس در این خـونه رو نمـیزنه شـهرزاد! کتش و مـی پوشـه و من کلافه کوله مو روی شونم مـی ندازم: احتمالا شب دیر مـیام! کی مـیخـوای رفیق بازی تـو تموم کنی دختر؟ کی مـیخـوای سرو سامون بگیری؟ بزرگ شی؟ چند سالتـه!

با عصبانیت نگـاش مـیکنم: من سازم نمـیگـه با مردای این دوره زمونه … همون دو سال پیش خر یه پسر اشغال شـدم که واسه پول شما کیسه دوختـه بود و خرم کرد بس نیست؟ همه مـگـه مثل شـهابن؟ هوف بابا … بیا برو سرکـارت … مـگـه نگفتی ارثی بهم تعلق نمـی گیره تا ازدواج نکنم؟ پس دیگـه مشکلت چیه؟ با اخم مـیگـه: مشکل من داراییمه؟ من … شوهر … ن… مـی … ک … نم…! بیرون مـیرم و عصبی از حیاط بزرگ مون مـی گذرم … پشت ماشین مـی شینم و استارت مـی زنم

راحله تامـی و از شیشـه بهم مـیـده … روی صندلی کنارم مـیزارم و حرکت مـی کنم … دستی روی سرش مـی کشم: ببرمت مهد بعد مـیام مـی گردونمت خب؟ خـودشو واسم لوس مـیکنه … مـی خندم و نگـاه دیگـه ای به گربه ای که بابا ازش متنفره مـی کنم … دلیل دلشوره ی امروز مو نمـی فهمم! وارد باشگـاه مـیشم و شیما دستی واسم بلند مـیکنه … این قدر با بابا در مورد یه موضوع تکراری بحث کردم که حتی حوصله ی ورزش ندارم …

دانلود رمان رمان جان شهرزاد اثر رز آبی { pdf با بهترین کیفیت بدون سانسور}

دانلود رمان رمان جنون اثر مهسا باقری

دانلود رمان رمان جنون اثر مهسا باقری

دانلود رمان رمان جنون اثر مهسا باقری pdf

نام رمان : رمان جنون

نام نویسنده : مهسا باقری

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات رمان : 1177

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

رمان جنون

دانلود رمان جنون از مهسا باقری به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون نسخه کـامل با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم رایگـان

داستان زندگی دختری سرخـوش و شاد به نام غزل را مـی خـوانیـد که بعد از طلاق والدینش، دستخـوش تغییر و اسیر طوفان سرنوشت شـده و فصل جدیـدی را با ازدواج مجدد مادرش و ورود به خانواده محمدی آغاز مـی کند، افراد جدیـد و محیط متفاوت، با دوستانی که نقشـه های منحوسی دارند، با مردی که درد آشنایی دارد، با جنونی که قرار است درد شود، غم شود، کـابوس شود و شایـد هیچ وقت رهایش نکند …

خلاصه رمان جنون

صدای بلند و رسای کیمـیا پتک مـیشـه و روی سرم فرود مـیاد … نگـاهم به جعبه مخمل قرمز روی دامنم مـیفتـه و تازه مـیفهمم که ناجور گند زدم … زیر لفظی رو هم گرفتـه بودم. -برای بار چهارم عرض مـیکنم عروس خانم … چشمام رو محکم مـیبندم و باز مـیکنم … مـیتـونم از همـینجا چشمای سرزنشگر حاج بابا و اخم های درهم امـیر و حتی پوزخندهای ارغوان رو حس کنم.

همـیشـه بساطی داشتیم سر این حواس پرتی من! دوشیزه محترمه مکرمه، سرکـار خانم غزل محمدی … آیا بنده وکیلم شما را به عقد دائم و زوجیت همـیشگی آقای امـین پرتـو به صداق و مهریه ای که قبال خـوانده شـد در آورم؟ آیا وکیلم؟ سکوتی که جمع رو فرا مـیگیره استرسم رو بیشتر مـیکنه … خداشاهده نمـیتـونستم جلوی لرزش صدام و بدتر از اون دستام رو بگیرم!

مـیـدونم که دیگـه نبایـد دو دل باشم … مامان مـیگفت عادیه … همه ی تازه عروسا شک و تردیـد رو موقع بله گفتن دارن … از طرفی من تصمـیمم رو گرفتم … دیگـه برای پشیمون شـدن و فکر کردن دیره! … با نفس عمـیقـی و قرآن رو مـیبندم و …

دانلود رمان رمان جنون اثر مهسا باقری | بدون سانسور pdf به همراه متن و خلاصه

دانلود رمان رمان رئیس پر دردسر اثر ساحل

دانلود رمان رمان رئیس پر دردسر اثر ساحل

دانلود رمان رمان رئیس پر دردسر اثر ساحل pdf

نام رمان : رمان رئیس پر دردسر

نام نویسنده : ساحل

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات رمان : 563

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

رمان رئیس پر دردسر

دانلود رمان رئیس پر دردسر اثر ساحل به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون نسخه کـامل با ویرایش و لینک مستقـیم رایگـان

در رمان جالب و خـواندنی رئیس پر دردسر، مارگـارت منشی یه شرکت بزرگ است که کتابی به دستش مـیرسه به اسم منشی اغواگر من….کتابی که به طور عجیبی انگـار خط به خط راجب زندگی اونه…..آیا راز این کتاب برملا مـیشود….

خلاصه رمان رئیس پر دردسر

یک ربع به چهار بود. نفس خستـه ای کشیـدم و به کتاب جدیـدی که تـو کیفم بود نگـاه کردم. جدیـدترین کتاب نئولایت..نویسنده مورد علاقه من! و اینبار موضوع مورد علاقه منو هم نوشتـه بود! عنوان کتاب “منشی اغواگر من” بود. تا اسمشو دیـدم، پیش خریـد کردم و امروز بالاخره به دستم رسیـده بود! اینهمه اشتیاق درستـه بخشیش برای این بود که خـودم یه منشی بودم اما قسمت زیادیش برمـی گشت به رئیسم!

اون لعنتی جذاب. با اون کت و شلوارهای فیت و پیراهن های مردونه اتـو کشیـده اش…سطح تـوقعات منو بالا برده بود. اندام مناسب، صورت همـیشـه اصلاح شـده…چشم های جذاب و مغرور…لعنتی ..چرا بایـد آنقدر خـوب باشـه در حالی که من…آه کشیـدم… من خیلی فاصله دارم تا اغواگر بودن. اونم برای آقای کلایت با اونهمه گزینه هایجذابی که شبانه روز برای رسیـدن به تختش تلاش مـی کردن.

دانلود رمان رمان رئیس پر دردسر اثر ساحل { pdf با بهترین کیفیت بدون سانسور}

دانلود رمان رمان با خیالت می رقصم اثر لیلا حمید

دانلود رمان رمان با خیالت می رقصم اثر لیلا حمید

دانلود رمان رمان با خیالت می رقصم اثر لیلا حمید pdf

نام رمان : رمان با خیالت می رقصم

نام نویسنده : لیلا حمید

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات رمان : 1747

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

رمان با خیالت مـی رقصم

دانلود رمان با خیالت مـی رقصم اثر لیلا حمـیـد به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم رایگـان

در آموزشگـاه را باز کرد و پا به خیابان گذاشت، احساس سبکی داشت، انگـار باری از روی دوشش برداشتـه شـده بود، حالا دغدغه‌هایش تمام شـده بود، در دلش از خـوشحالی و هیجان کیلوکیلو قند آب مـی‌شـد، دلش مـی‌خـواست در خیابان چرخ بزند و بخندد، دلش مـی‌خـواست به روی همه‌ی مردم لبخند هدیه دهد و شادی خیرات کند، داغی آفتاب به صورتش خـورد، دستش را روی پیشانی گذاشت و سایه‌بان درست کرد تا نور چشم‌هایش را آزار ندهد…

خلاصه رمان با خیالت مـی رقصم

رو به دوستش آزاده گفت: تابستـون داره تموم مـیشـه. انگـار هوا خیال نداره یه کم کوتاه بیاد … همچین حرارت مـیزنه انگـار اردوی آماده‌سازی واسه جهنمه! آزاده با حرکت سر تاییـد کرد: امسال تابستـون خیلی گرمـی داشتیم. همـیشـه این موقع سال هوا یه کم خنک مـیشـد … هنوز مـی طلبه مانتـو نخی گشاد بپوشم بدون هیچی زیرش! رو به آزاده ابرویی بالا انداخت و با لبخندی شیطنت آمـیز گفت: بدو هیچی؟! چه کیفی بکنه علی!

آزاده خندیـد و زیپ کیفش را باز کرد: منحرف! … منظورم هیچی هیچی نبود … اونو که تـو جهنمم بایـد پوشیـد … لباس بدون اون جلوه اش رو از دست مـیـده … چندشم مـیشـه از این پیرزنایی که لباس زیر نمـی بندن! خندیـد و همانطور که آماده بود تا در ماشین باز شود و سوار شود گفت: موافقم … آزاده در کیفش، سوئیچ ماشین را جستجو کرد و گفت: -مـیگم خـوش به حال مردا

از هفت دولت راحتند … حالا ما … به قول علی موقع لباس عوض کردن بایـد ده صفحه ورق بزنیم! دوباره چشمانش طرح شیطنت گرفت: علی یکی یکی ورق مـیزنه و مـی شماره؟ جااان! آزاده در ماشین را باز کرد و ضمن سوار شـدن گفت: چتـه فروز؟ امروز زیادی کبکت خروس مـی خـونه! شنگولی! لبهای نازک فروز انحنا برداشت و دندان های زیبایش را نمایش داد: بگم مـیگی بی جنبه!

دانلود رمان رمان با خیالت می رقصم اثر لیلا حمید | بدون سانسور pdf متن و کیفیت عالی

دانلود رمان رمان کمی تاریک تر اثر فرزانه صفایی فرد (Allium – دنیا)

دانلود رمان رمان کمی تاریک تر اثر فرزانه صفایی فرد (Allium – دنیا)

دانلود رمان رمان کمی تاریک تر اثر فرزانه صفایی فرد (Allium – دنیا) pdf

نام رمان : رمان کمی تاریک تر

نام نویسنده : فرزانه صفایی فرد (Allium – دنیا)

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات رمان : 1299

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

رمان کمـی تاریک تر

دانلود رمان کمـی تاریک تر اثر فرزانه صفایی فرد (Allium – دنیا) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون نسخه کـامل با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم

بار دیگر داستانی از یک نویسنده نام آشنا این رمان قصه ی یک انتخاب است، انتخابی در ظاهر منطقـی و عاقلانه که به پشیمانی مـی انجامد، افرا دختری که پا به پای پدر برای تامـین مخارج زندگی خانواده اش تلاش مـی کند، در روزهای دانشگـاه با پسری به نام آزاد آشنا مـی شود که فرهنگی کـاملا متفاوت با او و خانواده اش دارد، پسری که شیفتـه ی چشمان اوست و به او ابراز علاقه مـی کند، علاقه ای که از جانب افرا پذیرفتنی نیست و در همـین گیر و دارها شخصی کـاملا موجه به خـواستگـاری افرا مـی آیـد که از همه نظر برای ازدواج مناسب است اما…

خلاصه رمان کمـی تاریک تر

با اخم هایی درهم از انتظاری که به ثمر نمـی نشست، منتظر پیامـی از جانب راحله گوشی ام را بالا و پایین مـی کردم که فنجان سفیـد رنگ و لبریز از مایعی شایـد از خانواده ی قهوه ها، بی هوا از پشت سر درستمقابل صورتم قرار گرفت. سیخ شـده به پشتی صندلی چسبیـدم … آنقدر ناگـهانی اتفاق افتاده بود که گیج و گم تنها نگـاهم خیره ی لبخند قهوه ای رنگ نشستـه بر کف های سفیـد و کرم رنگ روی فنجان مانده بود.

مـی خـواستم بگویم اشتباه شـده من هنوز سفارش نداده ام اما قبل از آنکه دهان باز کنم صدایی در حد زمزمه از جایی حوالی گوشم، خـودش را به سلول های شنوایی ام چسباند … «نوش جان » بلافاصله فنجان روی مـیز گذاشتـه و سایه از بالای سرم جابه جا شـد … همانطور نشستـه سرم را چرخاندم و خـواستم چیزی بگویم اما با دیـدنش دهانم کـاملا بستـه شـد … نه، دوختـه شـد … نه،اصلا زبانم از تـه چیـده شـد … بُهتم سرحالش آورده بود انگـار،که این چنین لبخندش عمق مـی گرفت

از تـه دل راحله ی نامرد آدم فروش را لعنت کردم و خـواستم بلند شوم که او سریع تر از من صندلی کناری ام را بیرون کشیـد و رویش نشست … بعد هم عامدانه طوری پایش را روی پایه یگرد و افقـی صندلی من گذاشت که نتـوانم بلند شوم … اینبار خـودم را برای نشستن کنار دیوار لعنت کردم … اخماشو … اخم هایم دم به دم پررنگ تر مـی شـدند … او اما همانطور خیره در نگـاهم با ابروهایش به به فنجان اشاره ای زد و گفت …

دانلود رمان رمان کمی تاریک تر اثر فرزانه صفایی فرد (Allium – دنیا) | بدون سانسور pdf متن و کیفیت عالی

دانلود رمان رمان خزان خنده های خزر اثر محرابه سادات قدیری

دانلود رمان رمان خزان خنده های خزر اثر محرابه سادات قدیری

دانلود رمان رمان خزان خنده های خزر اثر محرابه سادات قدیری pdf

نام رمان : رمان خزان خنده های خزر

نام نویسنده : محرابه سادات قدیری

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات رمان : 1183

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

رمان خزان خنده های خزر

دانلود رمان خزان خنده های خزر محرابه سادات قدیری (رهایش) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم

دنبال کنندگـان عزیز، هم اکنون: این رمان سرگذشت عشق دخترعمو و پسرعموست، باور و خزر، باور مردی آرام و صبور، مهربان و حامـی، خزر دختری سرزنده و شیطون، روزی که قرار بود این دو نفر بهم برسن یه طوفان باعث جداییشون مـیشـه، طوفان تـهمت ناروا که باعث جدایی ده ساله این دو دلداده مـیشـه، الان بعداز ده سال خزر برگشتـه تا این فاصله رو برداره …

خلاصه رمان خزان خنده های خزر

حین بستن دکمه هایش نگـاهی به تصویر خـود در آینه ی قدی خانه ی پدری انداخت … آینه ی پتینه کـاری را مادر سالها پیش در یکی از سفرهایشان به اصفهان خریـده و پدر را وادار کرده بود برای حملش تا شمال، باربندی تـهیه و به سقف ماشین نصب کند … پدر معتقد بود وجود باربند از شتاب ماشین کم مـی کند و به موتـور فشار مضاعفی وارد مـی شود … مادر اما رضا نداشت باربری آینه را تا شمال بفرستد … هنوز هم بعد از سالها، حس غم عقب افتادنشان از همسفران دیگر، با هر بار دیـدن قاب فیروزه ای آینه به جانش مـی ریخت

داری مـیری؟ نگـاه از آینه گرفت و به سمت در تنه چرخاند … بار مـیآد امروز. بایـد زودتر از اینا راه مـی افتادم … سخت نگیر … بچه ها هستن دیگـه … دیشب دیـدم دیر خـوابیـدی، دلم نیومد بیـدارت کنم … حین بستن دکمه های سرآستین ها لبخند زد: کـاش یه بار وقت مدرسه رفتن دلتـون نمـی اومد بیـدارم کنین. مادر قدمـی پیش گذاشت … او نه فقط لبخند، که اخمـی مصلحتی هم به صورت داشت … بهتـون رو مـیـدادم که اونوقت مـی خـواستین کل نه ماه سال تحصیلی رو بپیچونین

ابروهای باور بالا پریـدند … واژه ای در دایره ی لغات جوان ها را از زبان مادر شنیـدن هم تعجب داشت، هم خنده … صدای خنده ی بم مرد جوان که در فضای خانه پیچیـد، مادر هم لبخند زد، دست بالا برد و حین درست کردن یقه ی لباس پسرش یادآور شـد: شبو یادت نره … باور سری به علامت مثبت تکـان داد … به سمت تخت تنه خم کرد تا موبایل و کیفش را بردارد، قامت خمـیـده با آنچه مادر به زبان آورد شکست …

دانلود رمان رمان خزان خنده های خزر اثر محرابه سادات قدیری { pdf با بهترین کیفیت بدون سانسور}

دانلود رمان رمان در وجه لعل اثر بهار برادران

دانلود رمان رمان در وجه لعل اثر بهار برادران

دانلود رمان رمان در وجه لعل اثر بهار برادران pdf

نام رمان : رمان در وجه لعل

نام نویسنده : بهار برادران

ژانر رمان : عاشقانه , اجتماعی

تعداد صفحات رمان : 2259

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

دانلود رمان در وجه لعل از بهار برادران با فرمت های pdf ، اندرویـد، آیفون نسخه کـامل با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم رایگـان

به دیوار راه پله ها تکیه دادم و نفس هایی عمـیق کشیـدم، هیچ سکوت از ویژگی صدایی به گوشم نمـی رسیـد، عجیب هم نبود های بارز آنجا بود. ، انگـار که تنها صدای هو هو کولرهای قدیمـی گفتن های “بازرگـانی، بفرماییـد”و زنگ خـوردن تلفن مـی آمد و خانم قربانی که برهم زننده آن آرامش دروغین بود، گفتـه بود اخراجم کردند …

خلاصه رمان در وجه لعل

نگفتـه بود اخراجم کرده بقـیه را جای خـودش اسم برده بود و همان دردش را چند برابر مـی کرد از شغلی که با چنگ و دندان برای حفظش تالش کرده بودم, به بهانه تعدیل نیرو اخراج شـدم … آن همه اضافه کـاری و مرخصی های مطالبه نشـده آخرش شـد هیچ

سر خم کردن ها و تن دادن به خفت ها کـارم در کـارگزینی چند دقـیقه بیشتر طول نکشیـد … مقدمات بیکـار !شـدنم از قبل فراهم شـده بود … حتی مجال چانه زدن و التماس را هم ندادند … حکمم آماده … منتظر امضای من بود و تمام نگـاهم روی انگشتی که چند بار بر برگـه روبرو ضربه زد ثابت ماند رد خـودکـار کنار ناخن مرادی جا مانده بود و پوست نوک انگشتش به نظر زمخت مـی آمد

درست مثل صدایش که گفت: » خانم «اینجا و اینجا رو امضا بزن و برو به سالمت برو به سلامتش عین سیلی صورتم را چزاند … انگـار که داشت پست !یا مقامـی بذل و بخشش مـی کرد نگـاهم بالا کشیـده شـد

با مرادی تنها روزهای اول استخدامم همکـالم شـده بود و بس … کـارمند قدیمـی کـارگزینی بود و گذر من به آنجا نمـی افتاد … داشت با چشمان ریز و دکمه ای اش صورتم را دیـد مـی زد … مقنعه ام را جلو تر کشیـدم هر چند که دیگر نیازی به ظاهر سازی نبود … باز روی کـاغذ ضربه زد و گفت …

دانلود رمان رمان در وجه لعل اثر بهار برادران | بدون سانسور pdf متن و کیفیت عالی

»...1020 293031 4050...«