رمان

دانلود رمان رمان دیوانه و سرگشته اثر محیا نگهبان

دانلود رمان رمان دیوانه و سرگشته اثر محیا نگهبان pdf

نام رمان : رمان دیوانه و سرگشته

نام نویسنده : محیا نگهبان

ژانر رمان : عاشقانه , اجتماعی

تعداد صفحات رمان : 654

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

رمان دیوانه و سرگشتـه

دانلود رمان دیوانه و سرگشتـه از محیا نگـهبان به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون نسخه اصلی با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم

همـینک برای شما دنبال کنندگـان عزیز بیست رمان🌛ماجرای زندگی دختری با گذشتـه دردناک که بعد از مرگ مادرش و جدایی از نامزدش، از شـهرش فرار مـی کند و در منزل آرمـین افخم، صاحب هولدینگ افخم تاجر معروف جهت خدمتکـاری شروع به کـار مـیکند، آرمـین عاشق دلارا مـی شود، اما درست شب عروسی متـوجه بیماری او مـی شود، فوبیای مرد …

خلاصه رمان دیوانه و سرگشتـه

من مـیام سمتت عوقت مـی گیره ! جلوتر مـی ایـد و نفسم تـوی سینه حبس مـیشود … چندشت مـیشـه ؟ نزدیکتر مـی ایـد و پشت پاهایم که به دیوار سرد اتاق مـیخـورد راه فرار را تمام شـده مـیـدانم … من که مـیام پیشت بالا مـیاری؟ چشم ها یش سرخ استـو لحن صدایش پر از عجز و خستگی … یک دستش را بالا مـی اورد و آن را کنار گوشم به دیوار تکیه مـیزند و من از ترس کتک های همـیشگی اش در خـودم جمع مـیشوم

چه جوری حالیت کنم که این دل لامصب مـیخـوادت ؟ چه جوری بفهمونمت که دلم لک مـیزنه برات؟ چه جورب حالیت کنم که اون چشم های سگ مصبت من و از پا درآورده! من بیشعور عوضی که از فرت پس زدن هات دست قلم شـدم روت بلند مـیشـه! زبانم به کـامم چسب یـده و حتی نمـیتـوانم کلامـی حرف بزنم … تموم کندلی! تموم کن این بازی مسخره رو که راه انداختی ! نگـاهم رو استخـوان مستطیلی صورتش مـینشیند … نوک تـه ریش هایش زیر نور چراغ اتاق برق مـیزند و صدای پروا تـوی گوشم پژوا ک مـیشود “خره!

بودن با آرمـین آرزوی هر دختریه! مـیـدونی چقدر تـوی این شـهر و اسش صف کشیـدن؟ مـیـدونی چقدر دختر منتظرن آرمـین اشاره کنه، خـودشون که هیچ، کل خاندانشون رو بریزن به پاش؟” نفس های داغش که به صورتم مـیخـورد ناخـواستـه عق مـیزنم و خشمش دو چندان مـیشود. دست هایش روی پهلو هایم مـین شیند و نگـاه پر از ترس من به چشم های پر از  …خشمش گره مـیخـورد! این مرد امشب به من رحم نمـیکند !

دانلود رمان رمان دیوانه و سرگشته اثر محیا نگهبان | pdf لینک مستقیم بدون سانسور

دانلود رمان رمان دیوانه و سرگشته اثر محیا نگهبان

دانلود رمان رمان درجه دو اثر رویا قاسمی و گیسو خزان

دانلود رمان رمان درجه دو اثر رویا قاسمی و گیسو خزان pdf

نام رمان : رمان درجه دو

نام نویسنده : رویا قاسمی و گیسو خزان

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات رمان : 1053

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

دانلود رمان درجه دو اثر رویا قاسمـی و گیسو خزان به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم رایگـان

سیما جوان، بازیگر سینما که علی رغم تلاش‌های زیادش برای پیشرفت همچنان یه بازیگر درجه ۲ باقـی مانده، ولی ناامـیـد نمـی‌شود و به تلاشش ادامه مـی‌دهد تا این که با پیشنهاد عجیبی مواجه مـی‌شود که مـی‌تـواند آینده‌اش را تغییر دهد، در مقابل پسرداییش فرحان، که در حرفه خـودش موفق است و نور چشمـی فامـیل، عاملی شـده برای تشـدیـد حس حسادت و رقابت، تا اینکه سیما برای جلو زدن از فرحان و پیشرفت در کـارش تصمـیم مـیگیرد …

خلاصه رمان درجه دو

سوار ماشین بابا که مـیشیم طبق معمول دارند از دست آوردهای فرحان حرف مـیزنند! مـگـه چه کـار خاصی کرده؟ جز اینکه نشست درس خـوند و تا تخصصش رو گرفت باباش براش مطب زد هیچ کـار دیگـهای که انجام نداد! مثل من شب و نصف شب نزد از خـونه بیرون تا خـودش رو بال بکشـه! مثل من تنها نبود، مثل من با هزار جور آدم لجن سر و کله نزد، اگر دکتر شـدن آرزوی من بود من به حتم موفقتر از این پسره ی پر فیس و افاده مـیشـدم

ای کـاش بازیگری هم مثل خیلی از شغل ها بر پایه ی تحصیلات و استعداد بود! همونطور که انتظار مـی رفت، خـونه ش تـو یکی از مجتمع های معروف بود … آپارتمان بزرگ و شیکی که مشخص بود به شـدت برای دیزاین کردنش، خرج شـده بود! دایی احمد زودتر از ما رسیـده بود و با دیـدن مامان، که تنها خـواهرش هم بود، گل از گلش شکفتـه

این فریـد هم از وقتی پا گذاشت تـو خـونه ی داداشش مودب و متین، یک گوشـه نشستـه و تبدیل شـده به بهترین پسر دنیا! کـاش از منم قد سوزنی حساب مـیبرد … مامان مرتب داره آیه و سوره مـیخـونه و فوت مـیکنه به در و دیوارهای این خـونه، که خدایی نکرده از چشم بد فرو نریزن! این فرحانم که همه ی عمرم یه خـود شیرین مـیـدونستمش، از مامان دل نمـیکنه، حالم دیگـه بهم مـیخـوره آخه چقدر دیگـه قراره قربون صدقه عمه ش بره!

فدات شم عمه خانوم! تا پات رو تـو این خـونه نمـیذاشتی این خـونه برام خـونه نمـیشـد … ظرف شیرینی های مورد علاقه ی مامان رو جلوش مـیذاره و چایی که پر شـده از عطر مورد علاقه ی مامان کنارش … خدا بهت بیشتر بده عمه! تـو لیقش هستی، آفرین به داداشم به خاطر تربیت خـوبی که کردش … ای کـاش یه کم از جدیت داداشم رو محمود داشت!

بابا سر تکون مـیـده … شروع نکن راحله جان! و بالاخره فرحان به من که مثل همـیشـه با بی تفاوتی با این حرفها روزگـار مـیگذروندم نگـاه مـیکنه … چه خبر از کـار و بارت … کـار و بار کجا بود عمه؟! برای چندرغاز خـودش رو به در و دیوار مـیکوبه کـاری هم از پیش نمـیبره! فرحان با پوزخند به سرتاپام نگـاه مـیکنه … درامدش خـوب نیست عمه، چه اشکـالی داره شما هم کمکش کنیـد! زل مـیزنم تـو چشمهایی که همـیشـه نسبت به من گـارد داشتن!

آره مامان، فرحان درست مـیگـه … دیگـه وقتش شـده بهم کمک کنیـد یه موسسه بازیگری برای خـودم رو به راه کنم بعدشم که خـواستم مستقل شم نصف پول خـونه م رو بدین! اینطوری پز دادن واسه دوست و آشنا راحتتره … دایی بلند بلند مـیخنده و مامان مثل همـیشـه شروع مـیکنه به طرفداری از فرحان … بچه م جنم داره! باباشم حمایتش مـیکنه … تـو هم خـودت رو به ما نشون بده …

دانلود رمان رمان درجه دو اثر رویا قاسمی و گیسو خزان | بدون سانسور pdf به همراه متن و خلاصه

دانلود رمان رمان درجه دو اثر رویا قاسمی و گیسو خزان

دانلود رمان رمان زندگی خصوصی یک زن اثر زینب ایلخانی

دانلود رمان رمان زندگی خصوصی یک زن اثر زینب ایلخانی pdf

نام رمان : رمان زندگی خصوصی یک زن

نام نویسنده : زینب ایلخانی

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات رمان : 341

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

رمان زندگی خصوصی یک زن

دانلود رمان زندگی خصوصی یک زن اثر زینب ایلخانی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم رایگـان

قصه دلدادگی امـیر حسین و ارغوان که با رفتن ناگـهانی و بی خبر امـیر حسین، ارغوان مـی ماند و دلتنگی او که با زخم زبون ها بایـد کنار بیایـد. قصه رئال و واقعی …

خلاصه رمان زندگی خصوصی یک زن

چرا دلم مـی خـواست احمق باشم! یه احمق بیست و اندى ساله! یه احمق که مـی خـواد حماقت خـودش رو پشت هزارتا دلیل مسخره قایم کنه! خط خـودش بود! هنوزم وقتى اشعار استاد ابتـهاج رو مـی خـوندم نا خـودآگـاه صداى امـیرحسین تـوى گوشم مـی پیچیـد! اصلا کى جز اون منو ارغوان صدا مـی کرد؟ اینجا قرار بود خـونمون باشـه! وقتى داشت به آقابزرگم مـی گفت:حاج عمو اینجا حیفه بیفتـه دست بساز بفروش. یکم پولم کمه، اما جور مـیکنم تا تـه سال

چه قندى تـوی دلم مـی سابیـدن! یواشکى نگـاهش کردم. چشم تـو چشم شـدیم. از ترس اینکه کسى نفهمه بینمون چه خبره سریع سرش رو پایین انداخت. خنده ام گرفتـه بود. آروم تـوی گوش مرجان گفتم: حتما داره تـوى دلش استغفار مـی کنه … اینجا قرار بود خـونمون باشـه … پول رو سر سال آورد … آقام گفت بریم محضر قولنامه بنویسیم تا وقتى مدارک واسه سند زدن آماده شـه … با همون شرم همـیشگی اش دست گذاشت روى شونه پیرمرد و گفت: شما نَفَست واسه ما حجتـه

اون نمـی دونست نفس آقام دیگـه خیلى قرار نیست بیاد و بره … کى مـی دونست بعد آقام، پسرش اون طورى حجت باباش رو زیر پا مـیذاره و مـیزنه زیر همه قول و قرارها … از دیشب که از مامانم شنیـدم داییم حکم تخریب خـونه رو گرفتـه یه بار دیگـه مردم! نترس! مردن واسم عادى شـده … از روزى که بهت گفتم تـو برى مـی مـیرم اما باز رفتى و گفتى موندن دیگـه صلاح نیست، من صلاح رو تـوى مردن دیـدم …

دانلود رمان رمان زندگی خصوصی یک زن اثر زینب ایلخانی | بدون سانسور pdf به همراه متن و خلاصه

دانلود رمان رمان زندگی خصوصی یک زن اثر زینب ایلخانی

دانلود رمان رمان شیطان عاشق می شود اثر طناز رادمنش

دانلود رمان رمان شیطان عاشق می شود اثر طناز رادمنش pdf

نام رمان : رمان شیطان عاشق می شود

نام نویسنده : طناز رادمنش

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات رمان : 1449

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

رمان شیطان عاشق مـی شود

دانلود رمان شیطان عاشق مـی شود اثر طناز رادمنش به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم رایگـان

این رمان درباره پسری به اسم داروین است، پسر داستانمون حاصل یک ارتباط نامشروع است، خانوادش اصلا او را قبول ندارند، در یک شب سرنوشتش عوض مـی شود، تـو عمارت مهمونی بزرگ برگزار مـیشـه، داروین که 15سالش بوده یه لیوان نوشیـدنی غیرمجاز مـی خـورد، صبح که پا مـیشـه مـی بینه تـو تخت خـواهرش بدون لباس است و اونا مـیگن که به خـواهرش دست درازی کرده، پسر قصمون رو از خـونه بیرون مـی اندازند، اما داروین با تمام این سختی ها و رنج ها بزرگ شـده و تبدیل به بزرگترین تاجر ایران مـیشـه …

خلاصه رمان شیطان عاشق مـی شود

با اندوه خیره شـدم به دختر آرایش شـده داخل آینه … این من بودم؟ صورتم به شکل ماهرانه ای آرایش شـده بود و تاج زیبایی روی موهای شنیون شـدم کـار شـده بود … دلم شکستـه بود … دلم مـی خـواست بشینم برای بخت سیاه خـودم زار زار گریه کنم … چرا من نبایـد یه روز خـوش تـو زندگیم ببینم … اخه خدا این حقه؟ دستی روی شونم نشست … برگشتم و دیـدم آرایشگره که با لبخند خیره شـده به هنرش … وقتی نگـاهم رو دیـد با لنخند گفت:

عروس خانم مـی پسندی؟ هر کـاری کردم لبهام کش نیومد … برای لبخند تنها پوزخندی نشست گوشـه لبم … پوزخندی به تلخی زندگیم … ترجیح دادم جوابش رو ندهم … چون دلم خیلی شکستـه بود … واقعا حال حوصله ی کسی رو نداشتم … آهی کشیـدم با صدای ضعیفی گفتم:  خـوب شـده دستتـون درد نکنه … انگـار آرایشگرم فهمـیـده بود حالم خـوب نیست … چون تنها به لبخندی اکتفا کرد و رفت … سیاهی اطرافم رو گرفتـه بود … هنوز هم نمـی تـونستم باور کنم که خانواده ام من را فروختند

اونم به پسر عموم شایان … یه کسی که بی نهایت ازش متنفر هستم … همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد. عمو و بابا تمام قول و قرار هاشون رو گذاشتن … حتی هیچ کس به خـودش زحمت نداد نظر منو بپرسه … هه …خنده داره. اما اونا به جای نظر خـواستن از من، فقط بهم اطلاع دادند که آماده شم برای عروسی …

دانلود رمان رمان شیطان عاشق می شود اثر طناز رادمنش | pdf بدون سانسور برای اندروید و ایفون

دانلود رمان رمان شیطان عاشق می شود اثر طناز رادمنش

دانلود رمان رمان گلفروشی خیابان مارسی اثر مهشاد لسانی

دانلود رمان رمان گلفروشی خیابان مارسی اثر مهشاد لسانی pdf

نام رمان : رمان گلفروشی خیابان مارسی

نام نویسنده : مهشاد لسانی

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات رمان : 857

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

رمان گلفروشی خیابان مارسی

دانلود رمان گلفروشی خیابان مارسی اثر مهشاد لسانی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون نسخه کـامل با ویرایش و لینک مستقـیم رایگـان

دختر زیر باران تند پاییزی مـی دویـد. چادرش خیس بود و درکـالج های چرمـی اش، پر از آب.سینه اش به خس خس افتاده بود و هن و هن مـی کرد. دوباره داشت نفس تنگی مـی گرفت. اسپری آسمش را نیاورده بود آن روز. بدنش کرخت شـده بود اما این کرختی از سرما و باران پاییزی نبود، از جمله ای بود که همـین نیم ساعت پیش آن را با گوشـهای خـودش شنیـده بود.” دیگـه چیزی بین ما نیست! برو دنبال زندگیت…”

خلاصه رمان گلفروشی خیابان مارسی

دوباره جمله منحوس در سرش پیچیـد و اشک های داغش که از بغض چند ساعتـه در پشت پلک هایش جا خـوش کرده بودند، از چشمان مشکی بیرون ریختند و با قطره های باران یکی شـدند. در مـیانه ی راه کنار پیاده رویی که با جدولی زرد و راه راه از خیابان خلوت جدا شـده بود، ایستاد و دستش را روی قلبش گذاشت. چیزی مثل گلوله ای داغ مـیان دستـهایش بالا و پایین مـی رفت. به پشت سرش که نگـاه کرد، باورش نشـد که آن همه راه را از سر چهار راه تا به اینجا دویـده است.

بی تـوجه به لبه یخیس و گلی جدول روی آن رها شـد و سرش را تـوی دستـهایش گرفت. دلش مـی خـواست همانجا زار بزند! دلش مـی خـواست وقتی به خانه رفت، مادر چیزی از او نپرسد! نپرسد که چه شـد؟ بالاخره او چه گفت و دختر چه شنیـده است! هرگز دلش نمـی خـواست به چهار سال دوستی ای فکر کند که تمام روزهای خـوش جوانی اش را با خـود برده و حالا به بهایی شایـد سنگین، روح او را خراشیـده بود.

دانلود رمان رمان گلفروشی خیابان مارسی اثر مهشاد لسانی | بدون سانسور pdf دانلود بصورت رایگان

دانلود رمان رمان گلفروشی خیابان مارسی اثر مهشاد لسانی

دانلود رمان مفت باز اثر ماهور ابوالفتحی

دانلود رمان رمان مفت باز اثر ماهور ابوالفتحی pdf

نام رمان : رمان مفت باز

نام نویسنده : ماهور ابوالفتحی

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات رمان : 2446

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

رمان مفت باز

دانلود رمان مفت باز اثر ماهور ابوالفتحی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم رایگـان

کوشا افشارجم آقازاده‌ی مغروری که به خاطر اختلافات خانوادگی از خـونه بیرون مـی زنه و به فروش آشامـیـدنی های غیرمجاز روی مـی آره، این بین با یه دختر روستایی آشنا مـی شـه که قبلا بهش دست درازی شـده و حالا مجبوره با کوشا ازدواج کنه، اما کوشا شب عروسیشون مست مـی کنه و …

خلاصه رمان مفت باز

– خـودت بگو آرزو داری با چی بمـیری؟

اخم مـی کنم و مـی گم:

– متاسفم واست! انقد اسم مردن منو راحت مـی‌آری!

تـو یه لحظه باز کـانال عوض مـی کنه و در حالی که سعی مـی کنه ادای من رو در بیاره و با اون لحن زنونه طور و صدای نازک درست مثلِ من حرف بزنه مـیگـه:

– فک کردی ما از اون خانواده هاشیم!

مـی خـواد بهم بفهمونه از این نقطه به بعد هر کولی بازی که در بیارم مـی فهمه. دهن کجی مـی کنم و مـی گم:

– لوس به درد نخـور.

این بار دیگـه جوابم رو نمـی‌ده و فقط لبخند مـی زنه. نزدیک تر بهش مـی ایستم و سرم رو مـی چسبونم به بازوش. قدم هاش رو آروم تر بر مـی داره و با دست دیگـه مواظبه که سرم همون جا ثابت بمونه و خب… قشنگـه این کـاراش! اون قدر که باعث مـی شـه قلبم از نو براش بلرزه و دوباره و دوباره از سر، عاشقش بشم! با اون که هستم، زمان تند مـی گذره، مسیر ها کوتاه مـی شن و به خـودمون که مـی آیم با همون آرامشی که طیِ راه کنار هم داشتیم به خـونشون رسیـدیم. کلیـد رو دستم مـی ده و مـی گـه:

– برو تـو تا من بیام.

یکم مرددم واسه انجام این کـار چون خـونه مجردی پسرها هیچ فرقـی با یه گـاراژ نداره.

– برو کسی نیست، خیالت راحت.

کلیـد رو از دستش مـی گیرم و وارد خـونه مـی شم. فکم باز مـی مونه تقریبا. همه چیز تمـیز و مرتبه و جمع و جوره و این واقعا خـونه‌ی آزاده؟!

اول در رو مـی بندم که صدای ندیـد بدیـد بازیم به بیرون نفوذ نکنه و بعد دستم رو جلوی دهنم مـی‌ذارم و یه جیغ ریز مـی کشم!

دانلود رمان رمان مفت باز اثر ماهور ابوالفتحی { pdf با بهترین کیفیت بدون سانسور}

دانلود رمان مفت باز اثر ماهور ابوالفتحی

دانلود رمان رمان روزگار ماهین اثر معصومه راهپیما (کهربا)

دانلود رمان رمان روزگار ماهین اثر معصومه راهپیما (کهربا) pdf

نام رمان : رمان روزگار ماهین

نام نویسنده : معصومه راهپیما (کهربا)

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات رمان : 820

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

رمان روزگـار ماهین

دانلود رمان روزگـار ماهین اثر معصومه راهپیما (کهربا) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون نسخه کـامل با ویرایش و لینک مستقـیم رایگـان

داستان رمان روزگـار مهین، درباره دختری است که به اجبار شوهر کرد و مردی که به خاطر مصلحت خانواده این ازدواج را قبول کرد، هم خانگی اجباری و عشقـی که کم کم جوانه زد، آیا جوانه عشق، شانسی برای شکوفا شـدن و مـیوه دادن دارد …

خلاصه رمان روزگـار ماهین

نمـی دانم چی شـد که این همه ظلم و ستم را قبول کردم.شایـد پیش خـودم فکر مـیکردم دارم کـار درستی انجام مـی دهم. حالا درون آن اتـومبیل لعنتی سیاه رنگ نشستـه بودم، و به مکـان نا معلومـی که حتی یک بار هم نرفتـه بودم، مـی رفتم. باورم نمـیشـد که پدرم با من این کـار را کرد.یعنی من چه گناهی کرده بودم؟

شایـد اصلا بچه ی پدر نبودم.. آه باز این فکر آمد سراغم، و با آن که مـی دانستم من از گوشت و خـون پدرم هستم بازهم برای خـودم اراجیف مـی بافتم. اتفاقـی بود که افتاده. پس بایـد مـی رفتم تا ببینم چه پیش مـیاد. خستـه بودم آخر خیلی یکهویی راه افتاده بودم … از صبح که سرکـار رفتـه بودم حتی یه وعده درست غذا هم نخـورده بودم

دلم بد جور ضعف مـیرفت. چشمانم دوتایی مـی دیـد. به خاطر هیجان و استرسی که داشتم گلویم خشک شـده بود. دلم مـیخـواست بخـوابم. حالا که کـاری از دستم بر نمـی آمد، لااقل تا رسیـدن به آن جهنم بایـد مـی خـوابیـدم. اما امان از این شکم گرسنه که آرام نمـیشـد. از داخل کیفم بستـه نیمه بیسکویت را بیرون آوردم و شروع به خـوردن کردم

بیسکوییت ساقه طلایی؛ که فکر مـیکنم از یک هفتـه پیش در کیفم مانده بود. جالب است که آن لحظه برایم حکم چلو کباب را داشت. با ولع مـی خـوردم. نمـی دانم در این موقعیت جدیـد؛ این حجم از سردرگمـی طبیعی بود یا نه! در گیر و دار فرو دادن لقمه های بیسکویتم بودم که متـوجه شـدم

راننده با تمسخر از آینه من را نگـاه مـیکند و پوزخندی روی لبهایش است. شایـد اگر سرحال بودم جواب پوزخندش را به نحو احسنت مـی دادم،اما حالا اصلا حوصله بحث و دعوا نداشتم …

دانلود رمان رمان روزگار ماهین اثر معصومه راهپیما (کهربا) | pdf بدون سانسور برای اندروید و ایفون

دانلود رمان رمان روزگار ماهین اثر معصومه راهپیما (کهربا)

دانلود رمان رمان کبریا اثر شیرین نورنژاد

دانلود رمان رمان کبریا اثر شیرین نورنژاد pdf

نام رمان : رمان کبریا

نام نویسنده : شیرین نورنژاد

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات رمان : 2680

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

رمان کبریا

دانلود رمان کبریا از شیرین نورنژاد به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون نسخه اصلی با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم

بار دیگر در کنار ما با رمان عشقـی جدیـد از آرش پناهی مرد بی قـیـد و بندی که آهنگ رفتن به خارج دارد که با مخالفت پدرش رو به رو است و شرط پدر کـار کردن او به مدت یک سال در شرکت است، کبریا دختر شر و پر جنب و جوش است که با چهره ای مظلوم و پسرانه هر روز جلوی شرکت بساط خـوانندگی و گیتار زنی راه مـی اندازد و به تذکرات آرش بی اعتنایی مـی کند که منجر به استخدامش در شرکت و آغاز جدال …

خلاصه رمان کبریا

عینک مارک اصلش را به چشمانش مـیزند … چشمان سیاه  جذابی که کـافیست با یک کمـی اخم همراه باشـد … آنوقت است که بایـد جنازه جمع کرد … فداییان آرش! برای همـین عینک را مـیزند و نمـیخـواهد خـون کسی بیفتد گردنش! موهای خـوش حالتش را با سر انگشتانش کمـی درست مـیکند و آستین بلوز مردانه اش را بالاتر مـیکشـد! کراوات باریک سیاه رنگ را هم درست مـیکند و نگـاهی به ساعت بزرگ و مارک دور مچ دستش مـیندازد … با دیـدن عقربه هایی که ده صبح را نشان مـیـدهد، پوفی مـیکشـد: بدبختم بخدا!

معلوم نیست کی خلاص مـیشم از این وضعیت مسخره … ظلم است زورگویی و انجام دادن کـاری که دوست ندارد … فقط دارد امتحان مـیکند … شایـد بشود کمـی غر زدنها و اخم و تخم ها کمتر شود به امـیـد خدا! هرچند امـیـدی ندارد … آخر اصلا ایـده ها متفاوت است و مشکل اصلی عقـیـده هایی است که قرار نیست عوض شود … نگـاه پر جذبه ای تـوی آینه مـیندازد و اخمش را حفظ مـیکند … کجا مـیری؟ با صدای مهوش نگـاه اخمالودش را با آن عینک، از روبروی کنسول بزرگ و سلطنتی سالن طبقه ی بالا مـیگیرد و گوشی و سوییچ را از روی کنسول برمـیـدارد

نگـاهی به مهوش نمـیکند و کوتاه مـیگویـد: قرار دارم … ابروهای مهوش بالا مـیپرند: از کدوم نوع قرارا ؟ آرش لبی بی حوصله مـیکشـد و به سمت پله های بزرگ مارپیچی که دو سالن بالا و پایین را به هم متصل کرده، مـیرود: از مزخرف ترین نوعش … مهوش حدسی مـیزند و مـیخندد و داداش خـوشتیپه دیگر واقعا کلافه است … پشت سرش مـی ایـد: یعنی دختر نیست ؟ آرش دستی در هوا تکـان مـیـدهد و مـیـداند که مهوش به قصد این سوالها را مـیپرسد …

دانلود رمان رمان کبریا اثر شیرین نورنژاد | بدون سانسور pdf همین الان کلیک کن

دانلود رمان رمان کبریا اثر شیرین نورنژاد

دانلود رمان رمان ابله ها زنده می میرند اثر فاطمه زارعی

دانلود رمان رمان ابله ها زنده می میرند اثر فاطمه زارعی pdf

نام رمان : رمان ابله ها زنده می میرند

نام نویسنده : فاطمه زارعی

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات رمان : 718

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

رمان ابله ها زنده مـی مـیرند

دانلود رمان ابله ها زنده مـی مـیرند اثر فاطمه زارعی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم رایگـان

مـی‌خـوام منجی تـو بشم، بیا از این وضعیت خـودت رو نجات بده، یه زندگی جدیـد با هم بسازیم، یه زندگی که همه بهش غبطه بخـورن، متـوجه ای؟! ،مـی‌خـوای زنم شی؟ گونه‌های مهرا رنگ گرفت، سرش را زیر انداخت و با خجالتی دخترانه آرام پلک زد، با صدایی که تـه مانده‌ ای از خجالت درونش بود، گفت: با اجازه بزرگترها، بله…

خلاصه رمان ابله ها زنده مـی مـیرند

با دستکش های چرمـی اش به عضلات سینه یزدان مـی کوبیـد. بوی عرق فضا را پر کرده بود و صدای آهنگ هیجانشان را بیشتر مـی کرد. یزدان نفس نفس زنان گفت: خیلی دور گرفتی، بگیر که اومد.

با مشت محکمـی که بر سینه اش زد، روی زمـین افتاد و خندیـد.

– زدی رو دست استادت یزدان خان.

یزدان کنارش نشست و شیشـه آبی را از روی تردمـیل خاموش برداشت و سر کشیـد.

– من هیچ وقت رو دست تـو نمـی زنم مـیران. تـو همـیشـه استادی.

مـیران عرق روی صورتش را پاک کرد و به چشمان یزدان نگـاه کرد.

– پس بیا به حرف استادت گوش کن. فردا بریم دنبال کـار…

در شیشـه خالی را بست و آبی که روی لبش مانده بود را مکیـد.

– بریم…

با صندل های قهوه ای رنگش لخ لخ کنان از پله ها پایین آمد و به سمت موتـور رفت. گنجشک ها روی چینه دیوار آجری کنار هم نشستـه و آواز دستـه جمعی سر داده بودند. یزدان کنار موتـور ایستاده بود و با دهان باز به گنجشک ها نگـاه مـی کرد. مـیران به سمت موتـور آمد. نونوار شـده بود.

برای اولین بار آستین بلند پوشیـده بود و شبیه ایرج آقا، که تنها کـارمند آن محله بود، پاچه شلوار مشکیاش روی کفش براقش افتاده بود. با دیـدن فضله کبوترها روی موتـورش چینی به بینی اش داد.

– بخشکی شانس! من دیشب اینو شستم.

رو به یزدان کرد.

– برو دستمال بیار.

یزدان بی حوصله گفت: بیخیال به موتـورمون که نمـی خـواد کـار بده.

انگشت شست و سبابه اش را به هم چسباند و رو به یزدان گفت: آدم همـیشـه بایـد مرتب باشـه.

دانلود رمان رمان ابله ها زنده می میرند اثر فاطمه زارعی { pdf با بهترین کیفیت بدون سانسور}

دانلود رمان رمان ابله ها زنده می میرند اثر فاطمه زارعی
1 2 3 4 5 53 54
صفحه بعدی