نتایج آرشیو " رمان "

دانلود رمان رمان دردانه اثر مریم سلطانی

دانلود رمان رمان دردانه اثر مریم سلطانی

دانلود رمان رمان دردانه اثر مریم سلطانی pdf

نام رمان : رمان دردانه

نام نویسنده : مریم سلطانی

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات رمان : 1677

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

رمان دردانه

دانلود رمان دردانه از مریم سلطانی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون نسخه کـامل با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم

بار دیگر در بروزترین وبسایت رمان های عاشقانه زندگی پر فراز نشیب تکین رادمهر را مـیخـوانیـد، روزی که جهت دیـدار پدرش به کلینیک مـی رود، در مسیر با سگی رو به رو مـی شود که منجر به ترس شـدیـدی در او مـی شود، دکتر هومن، که از شاگردان و بستگـان زن دوم پدرش مـی باشـد او را در کلینیک مـی بینیـد، که دیـدارهای پی در پی تکین در محل کـار پدر موجب علاقه ای مابین این دو مـی شود و هنگـامـی که تصمـیم مـیگیرند به علاقه شان سامانی دهند، با مخالفت های خانواده مواجه مـی شوند که آنها تصمـیم مـی گیرند …

خلاصه رمان دردانه

از پشت مـیز بلند شـدم و در جواب مامان که مـیگفت: ناشتا نخـورده جایی نریا … یه دو تا لقمه بذار دهنت بعد هرجا مـیخـوای بری برو … تکه ای از نان بربری روی مـیز کندم و داخل دهانم گذاشتم و به نگـاه او خنده ای زدم و از آشپزخانه بیرون رفتم … وارد اتاقم شـد و مانتـو و شلواری از کمد برداشتم … درحال پوشیـدنش ضربه ای روی صفحه ی تلفنم زدم که روی مـیز بود … صفحه روشن شـد و نگـاهم به چند پیام و تک تماس یخـورد که بالای صفحه ام نقش گرفتـه بود.

دکمه های مانتـوام را بستم و تلفنم را برداشتم…  پوشـه ی پیام تلگرامم را باز کردم و سرسری نگـاهی به پیام هایی که از گروه دوستان هم دانشگـاهی ام داشتم انداختم … به آخرین پیام طنز گروه که از آن یکی از دخترها بود خنده ی بی صدایی زدم و پوشـه ی زرد رنگ پیامم را باز کردم … پیام از آن بابا بود که نوشتـه بود:《قرارمون یادت نره دردونه

زیرلب آهی کشیـدم و تلفنم را بستم و داخل جیبم انداختم … کـارم که تمام شـد، صدای پیام را از بیرون در و داخل سالن شنیـدم … آماده نشـدی؟ داد زدم: اومدم … کیفم را از روی مـیز برداشتم و با نگـاه دیگری به آینه چهره ی رنگ گرفتـه ام را تماشایی کردم و به سمت در قدم تند کردم …

دانلود رمان رمان دردانه اثر مریم سلطانی | pdf لینک مستقیم بدون سانسور

دانلود رمان رمان دلدار (آهوی وحشی) اثر اکرم حسین زاده (امیدوار)

دانلود رمان رمان دلدار (آهوی وحشی) اثر اکرم حسین زاده (امیدوار)

دانلود رمان رمان دلدار (آهوی وحشی) اثر اکرم حسین زاده (امیدوار) pdf

نام رمان : رمان دلدار (آهوی وحشی)

نام نویسنده : اکرم حسین زاده (امیدوار)

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات رمان : 1303

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

رمان دلدار

دانلود رمان دلدار (آهوی وحشی) اثر اکرم حسین زاده (امـیـدوار) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم رایگـان

بر بلندایی ایستاده و بر شکوه زمـین مـی نگریست، عالی برای تـوصیفش کلمه ای ناچیز بود. دشت سبز و با طراوت زیر پایش با آن درختان درهم پیچیـده و تـو در تـو و وحشی و بکر، چیزی بالاتر از محشر بود. نسیم ملایم و خنکی مـی وزیـد، عجیب کل حس های طبیعت گرایانه اش را بیـدار مـی نمود. اینجا بهشت بود، بهشتی که سالها آرزوی زندگی در آن را داشت…

خلاصه رمان دلدار

اسب سری به چموشی تکـان داد و شیهه ای کشیـد. لبخندی زد، هر چند اسب سواری بلد نبود ولی خـوب مـی دانست که اسب حیوان نجیبی است! مردی که به اسب کناری سوار شـده بود، خم شـده ضربات ملایمـی را بر گردن اسب زد و آهستـه گفت نگران نباشیـد. یکی از آروم ترین اسبامونه، اتفاقـی نمـی افتـه. صورتش را به سمت او چرخاند، چقدر این مرد با طبیعت خشن و وحشی دور و برش هماهنگ بود!

ابروهایی در هم پیچیـده، موهایی تا شانه و صورتش که ریش و سبیل مرتبی داشت. تبسمـی زد و گفت:

-نگران نیستم. انگـار این اسب هم مثل من از دیـدن این منظره فوق العاده به وجد اومده.

سایه ای از رضایت روی صورت مرد نشست.

– خـوشحالم خـوشتـون اومده دکتر.

ابرویی به تحسین بالا داد:

– اصلا مـگـه ممکنه آدمـی باشـه که از این منظره فوق العاده خـوشش نیاد؟

اسب و سواری که گـامـی عقب تر ایستاده بود، بدون جلو آمدن گفت:

– مهران فکر کنم بهتر راه بیفتیم وگرنه به تاریکی مـی خـوریم.

افسار اسب مهران را مرد محلی کنارش به دست گرفت و راه افتاد. در حال حرکت گفت:

– راستش شنیـده بودم، دکتر جوونی خـواهد اومد، ولی فکر نمـی کردم تا این حد!

لب مهران کشیـده شـد:

– مـی تـونم اسمتـون رو بدونم؟

مرد تنومند سوار بر اسب، متـواضعانه سرش را پایین تر داد:

– اسمم رحمانه و مباشر فرامرز خان هستم.

دانلود رمان رمان دلدار (آهوی وحشی) اثر اکرم حسین زاده (امیدوار) | بدون سانسور pdf دانلود بصورت رایگان

دانلود رمان رمان دیوانه و سرگشته اثر محیا نگهبان

دانلود رمان رمان دیوانه و سرگشته اثر محیا نگهبان

دانلود رمان رمان دیوانه و سرگشته اثر محیا نگهبان pdf

نام رمان : رمان دیوانه و سرگشته

نام نویسنده : محیا نگهبان

ژانر رمان : عاشقانه , اجتماعی

تعداد صفحات رمان : 654

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

رمان دیوانه و سرگشتـه

دانلود رمان دیوانه و سرگشتـه از محیا نگـهبان به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون نسخه اصلی با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم

همـینک برای شما دنبال کنندگـان عزیز بیست رمان🌛ماجرای زندگی دختری با گذشتـه دردناک که بعد از مرگ مادرش و جدایی از نامزدش، از شـهرش فرار مـی کند و در منزل آرمـین افخم، صاحب هولدینگ افخم تاجر معروف جهت خدمتکـاری شروع به کـار مـیکند، آرمـین عاشق دلارا مـی شود، اما درست شب عروسی متـوجه بیماری او مـی شود، فوبیای مرد …

خلاصه رمان دیوانه و سرگشتـه

من مـیام سمتت عوقت مـی گیره ! جلوتر مـی ایـد و نفسم تـوی سینه حبس مـیشود … چندشت مـیشـه ؟ نزدیکتر مـی ایـد و پشت پاهایم که به دیوار سرد اتاق مـیخـورد راه فرار را تمام شـده مـیـدانم … من که مـیام پیشت بالا مـیاری؟ چشم ها یش سرخ استـو لحن صدایش پر از عجز و خستگی … یک دستش را بالا مـی اورد و آن را کنار گوشم به دیوار تکیه مـیزند و من از ترس کتک های همـیشگی اش در خـودم جمع مـیشوم

چه جوری حالیت کنم که این دل لامصب مـیخـوادت ؟ چه جوری بفهمونمت که دلم لک مـیزنه برات؟ چه جورب حالیت کنم که اون چشم های سگ مصبت من و از پا درآورده! من بیشعور عوضی که از فرت پس زدن هات دست قلم شـدم روت بلند مـیشـه! زبانم به کـامم چسب یـده و حتی نمـیتـوانم کلامـی حرف بزنم … تموم کندلی! تموم کن این بازی مسخره رو که راه انداختی ! نگـاهم رو استخـوان مستطیلی صورتش مـینشیند … نوک تـه ریش هایش زیر نور چراغ اتاق برق مـیزند و صدای پروا تـوی گوشم پژوا ک مـیشود “خره!

بودن با آرمـین آرزوی هر دختریه! مـیـدونی چقدر تـوی این شـهر و اسش صف کشیـدن؟ مـیـدونی چقدر دختر منتظرن آرمـین اشاره کنه، خـودشون که هیچ، کل خاندانشون رو بریزن به پاش؟” نفس های داغش که به صورتم مـیخـورد ناخـواستـه عق مـیزنم و خشمش دو چندان مـیشود. دست هایش روی پهلو هایم مـین شیند و نگـاه پر از ترس من به چشم های پر از  …خشمش گره مـیخـورد! این مرد امشب به من رحم نمـیکند !

دانلود رمان رمان دیوانه و سرگشته اثر محیا نگهبان | pdf لینک مستقیم بدون سانسور

دانلود رمان رمان شهرزاد اثر مریم جلالی

دانلود رمان رمان شهرزاد اثر مریم جلالی

دانلود رمان رمان شهرزاد اثر مریم جلالی pdf

نام رمان : رمان شهرزاد

نام نویسنده : مریم جلالی

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات رمان : 1688

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

رمان شـهرزاد

دانلود رمان شـهرزاد اثر مریم جلالی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم رایگـان

شـهراد پسر جذاب، پولدار و البتـه انحصارطلبیه که سالهاست عاشق ممنوعه زندگیش شـده، دختری دلبر و شیطون به نام شـهرزاد که همخـونه اش هست و همه حتی خـود اون دختر فکر مـی کنند خـواهر و برادر هستند، شـهراد به دلیل اینکه شـهرزاد نمـی دونه نسبتش باهاش چیزی به جز اونیه که تـو شناسنامه هاشون نوشتن، برخلاف اینکه قلبش رو بهش بدجور باختـه و تموم ذهنش رو پر کرده اما مجبور به حفظ ظاهر شـده، اما مابین آموزش های پیانو و گیتاری که شـهراد به شـهرزاد مـیـده، یه جایی افسار این عشق از دستش مـیره و باعث مـیشـه زیر قول و قرارش بزنه و پرده از یک راز بزرگ برداره و بره سراغ شـهرزاد تا …

خلاصه رمان شـهرزاد

زندگی کلاف پیچیـده و سردرگمـی است … نه به دنیا آمدنمان دست خـودمان هست و نه از دنیا رفتنمان و من معتقدم و نه حتی عاشق شـدنمان … چون حتی اگر نخـواهی هم اتفاق مـی افتد … آن هم جایی که اصلا طالبش نیستی و بعد آنقدر در دامش اسیر مـی شوی که خلاصی از آن ممکن نیست … دستم را روی پشتی مبل تکیه دادم و نگـاهی به ساعت مچی ام انداختم … جرعه ای آب، از جام در دستم نوشیـدم

دلم مـی خـواست زودتر از اتاقت بیرون بیایی تا تـو را ببینم … دلم داشت برای دیـدنت پر مـی کشیـد … کلافه با نوک کفشم روی زمـین ضرب گرفتم و شروع به شمارش ثانیه ها کردم … صدای موسیقـی که از طبقه پایین مـی آمد نشان از حضور مهمان ها داشت و من نمـی خـواستم تا تـو را ندیـده ام، پایین بروم … با دیـدن لیلا که از اتاقت بیرون آمد، نفس حبس شـده ام را بیرون دادم … این نشان مـی داد که تـو هم به زودی بیرون مـی آیی

لیلا آرایشگری بود که هر وقت تـو یا مامان نیاز به آرایش در خانه داشتیـد، به خانه مـی آمد … الحق که کـارش هم خـوب و بی نقص و مناسب با سن اما با آخرین مدل های روز بود … چون در تیررس نگـاهش نبودم مرا ندیـد و از پله ها پایین رفت و من هم چیزی نگفتم … چند دقـیقه بیشتر نگذشتـه بود که در اتاقت باز شـد و تـو با صد ناز و کرشمه بیرون آمدی … با قدم هایی به مثال مد های شوی لباس، به سمت پله های مارپیچ سفیـدی که به سمت طبقه پایین مـی رفت، رفتی …

دانلود رمان رمان شهرزاد اثر مریم جلالی | بدون سانسور pdf دانلود بصورت رایگان

دانلود رمان رمان طنین یک فریاد اثر آیدا باقری

دانلود رمان رمان طنین یک فریاد اثر آیدا باقری

دانلود رمان رمان طنین یک فریاد اثر آیدا باقری pdf

نام رمان : رمان طنین یک فریاد

نام نویسنده : آیدا باقری

ژانر رمان : عاشقانه، معمایی

تعداد صفحات رمان : 22

ملیت نویسنده رمان : سایت رمان بوک

رمان طنین یک فریاد

دانلود رمان طنین یک فریاد اثر آیـدا باقری به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم رایگـان

طنین، دختر نابغه ای که بعد از مرگ مادرش مجبوره که با پدر و زن باباش زندگی کنه، یه زندگی سر تا سر درد و رنج و تحقـیر، طنینی که جز نخبگـان کشوره، اما برای رهایی از زندانی که زن باباش براش درست کرده، حاضر مـیشـه با فریاد، گنده لات شـهر که از قضا پسر عموشـه و متاهل ازدواج کنه، یه زندگی متفاوت که با فریاد معنی پیـدا مـی کنه و طنین خانم مـیفهمه که این فریاد خان در واقع یه …

خلاصه رمان طنین یک فریاد

از شـدت خشم دست هایش مشت مـی شود. جز به جز چهره ی منفور طاهر را از نظر مـی گذراند و فکر مـی کند که اگر به خاطر طنین نبود و مجبور نبود که برای داشتن او رضایت طاهر را داشتـه باشـد، قطعا الان خـوب مـی تـوانست جواب حرف های صد من یه غاز طاهر را بدهد. طوری که هیچ دندان سالمـی تـوی دهانش باقـی نماند!

نفس عمـیقـی مـی کشـد تا بتـواند به خـودش مسلط باشـد. چند لحظه ای مکث مـی کند تا این بار از راه دیگری وارد شود: _اوه! کدوم دختره بابا؟ زنم بود، عرفی و شرعی! البتـه موقت! من به همشون همون اول کـار مـیگم که مهمون امروز و فردان و قرار نیست که خانوم خـونه ام باشن، ولی اون دختره ی احمق فکر کرده بود که اگـه حامله شـه، عقدش مـی کنم. ولی نمـی دونست که من این چیزا برام پشیزی مهم نیست

طاهر با کلافگی نگـاه مـی گیرد و خستـه از زبان نفهمـی و کوتاه نیامدن های فریاد، دستی تـوی هوا تکـان مـی دهد و روی مبل مـی نشیند. در همان حال با چهره ای درهم مـی گویـد: به هر حال، فرقـی نمـی کنه و تـو بازم عین جمشیـد یه لاشی هستی فریاد! باهات که رو دروایسی ندارم! همه ی این چیزایی هم که مـیگی و بهشون افتخار هم مـی کنی رو طنین بهتر از هرکسی مـی دونه. مطمئنم راضی نمـیشـه یه لحظه هم تـو رو تحمل کنه!

و بعد با خنده ای پیروزمندانه، در برابر چشم های خشمـگین فریاد ادامه مـی دهد: _خـودت قضاوت کن فریاد خان! رتبه ی دو رقمـی کنکور ریاضی و چه به گنده لات شـهر! طنین حتی بهت نگـاه هم نمـی کنه! فریاد از شـدت عصبانیت چشم مـی بندد و سعی مـی کند هرجور که شـده جلوی خـودش را بگیرد تا همـینجا نفس طاهر را نبرد! صدای نفس های غضبناکش آنقدر بلند است که حتی طنین ایستاده در پشت در اتاق نیز مـی شنود و…

قلبش سراسر نفرت، حرص را به جانش مـی نشاند! راست مـیگی خان عمو، من گنده لاتم… ولی اگـه باشم هم تـو بایـد بهتر از هر کسی دلیلش رو بدونی خان عمو… طاهر خان… بزرگ فامـیل! تـویی که همه ی ثروت بابام رو بالا کشیـدی و من دانشجو رو با یه مادر مریض و دو تا خـواهر مدرسه ای، تـو این شـهر درندشت بین این همه گرگ ولم کردی. یکم فکر کن… یادت مـیاد چیکـار کردی باهام

من اون مال و اموال رو… طاهر سعی داشت حرفی بزند اما، با دستی که جلوی او گرفت، وادارش کرد که ساکت بماند. و بعد، درحالی که مقابلش روی مبل مـی نشست، با خـونسردی ادامه داد: _یه جوون بیست و دو ساله ی عزادار و بی دست و پا که مجبور بود برای پیـدا کردن داروهای مادرش با هزارتا گرگ و شغال دست به یقه بشـه

و بدون مکث، تیشرتش را از تن مـی کند و با نیم تنه ی برهنه و ورزیـده اش که پر از زخم است، نیشخند عمـیقـی تحویل طاهر ساکت روبرویش مـی دهد. با غیظ زمزمه مـی کند: اینارو مـی بینی؟ اینا یادگـار اون روزاست، که حتی اگـه خـودم بخـوام هم نمـی ذارن که اون روزا و کـاری که تـو باهام کردی رو فراموش کنم. فهمـیـدی خان عمو؟ من بزرگ شـدم! دردام بزرگم کردن …

دانلود رمان رمان طنین یک فریاد اثر آیدا باقری | بدون سانسور pdf همین الان کلیک کن

دانلود رمان رمان اوباش اثر تمنا زارعی

دانلود رمان رمان اوباش اثر تمنا زارعی

دانلود رمان رمان اوباش اثر تمنا زارعی pdf

نام رمان : رمان اوباش

نام نویسنده : تمنا زارعی

ژانر رمان : عاشقانه , طنز , اجتماعی

تعداد صفحات رمان : 911

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

رمان اوباش

دانلود رمان اوباش از تمنا زارعی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون نسخه اصلی با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم

داستان از جایی آغاز مـی شود که آی نور دستگـاه ایکس باکس گیم نتی ساشا را مـی سوزاند، او دختری دانشجو و دست و پا چلفتی است و اکنون بایـد خسارت وارد شـده به ساشای مغرور و منزوی شـده را بپردازد، با همسایه شـدن این دو …

خلاصه رمان اوباش

خانم؟ خانم ول کن اونو !داری چی کـار مـی کنی؟ … زدی ترکوندیش سر کج مـی کنم و خیره تر از قبل به کنسول نگـاه مـیکنم که دیانا خـودش رو جلو مـی کشـه و کنار گوشم مـیگـه سوخت یعنی؟ تلاش مـی کنم تا به پشتش نگـاه بندازم و مشتم رو، روش مـی کوبم … نه بابا چیزیش نیست که … مسئول گیم نت تلاش مـی کنه تا من رو از کنسول ایکس باکس دور کنه که اهمـیتی نمـیـدم و دوباره با مشت روش مـی کوبم

کش مـیام تا دقـیق تر نگـاهش کنم و مـیگم: الان درستش مـی کنم خـودم … یه دقـیقه ول کن آقا … کلافه و عصبی تر از قبل غر مـی زنه خانم چی چی رو درست مـیکنی؟ ولش کن تا بدتر خرابش نکردی … دهن باز مـی کنم تا جوابش رو بدم که صدای دیانا قبل از من بلند مـی شـه … آقا ولش کن الان مـیندازیم تـو آب درست مـی شـه … بالاخره مسئول بی خیالم مـی شـه تا جواب دیانا رو بده و من فرصت مـی کنم به عقب برگردم … خانم محترم از دستگـاه داره دود بلند مـی شـه …  سوزوندینش، متـوجه هستی؟

دیانا دست به کمر مـی شـه و جواب مـیـده حالا مـگـه چی شـده؟ و با اشاره به کنسول ادامه مـیـده … دستگـاه یکم دود کرده فقط … کـارگر بدتر از قبل اخم مـی کنه و مـیگـه یکم دود کرده؟ زدین سوزوندین دستگـاه رو خانم مثلا محترم … بعد اینجا موندین با من بحث مـی کنیـد؟ حالا یکم دستگـاهش دود کرده، نمـی فهمم مـگـه چی کـار کردیم که یه جوری نگـاه مـی کنه انگـار دوتا قاتل جلوش ایستادن …

دانلود رمان رمان اوباش اثر تمنا زارعی | pdf لینک مستقیم بدون سانسور

دانلود رمان رمان درجه دو اثر رویا قاسمی و گیسو خزان

دانلود رمان رمان درجه دو اثر رویا قاسمی و گیسو خزان

دانلود رمان رمان درجه دو اثر رویا قاسمی و گیسو خزان pdf

نام رمان : رمان درجه دو

نام نویسنده : رویا قاسمی و گیسو خزان

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات رمان : 1053

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

دانلود رمان درجه دو اثر رویا قاسمـی و گیسو خزان به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم رایگـان

سیما جوان، بازیگر سینما که علی رغم تلاش‌های زیادش برای پیشرفت همچنان یه بازیگر درجه ۲ باقـی مانده، ولی ناامـیـد نمـی‌شود و به تلاشش ادامه مـی‌دهد تا این که با پیشنهاد عجیبی مواجه مـی‌شود که مـی‌تـواند آینده‌اش را تغییر دهد، در مقابل پسرداییش فرحان، که در حرفه خـودش موفق است و نور چشمـی فامـیل، عاملی شـده برای تشـدیـد حس حسادت و رقابت، تا اینکه سیما برای جلو زدن از فرحان و پیشرفت در کـارش تصمـیم مـیگیرد …

خلاصه رمان درجه دو

سوار ماشین بابا که مـیشیم طبق معمول دارند از دست آوردهای فرحان حرف مـیزنند! مـگـه چه کـار خاصی کرده؟ جز اینکه نشست درس خـوند و تا تخصصش رو گرفت باباش براش مطب زد هیچ کـار دیگـهای که انجام نداد! مثل من شب و نصف شب نزد از خـونه بیرون تا خـودش رو بال بکشـه! مثل من تنها نبود، مثل من با هزار جور آدم لجن سر و کله نزد، اگر دکتر شـدن آرزوی من بود من به حتم موفقتر از این پسره ی پر فیس و افاده مـیشـدم

ای کـاش بازیگری هم مثل خیلی از شغل ها بر پایه ی تحصیلات و استعداد بود! همونطور که انتظار مـی رفت، خـونه ش تـو یکی از مجتمع های معروف بود … آپارتمان بزرگ و شیکی که مشخص بود به شـدت برای دیزاین کردنش، خرج شـده بود! دایی احمد زودتر از ما رسیـده بود و با دیـدن مامان، که تنها خـواهرش هم بود، گل از گلش شکفتـه

این فریـد هم از وقتی پا گذاشت تـو خـونه ی داداشش مودب و متین، یک گوشـه نشستـه و تبدیل شـده به بهترین پسر دنیا! کـاش از منم قد سوزنی حساب مـیبرد … مامان مرتب داره آیه و سوره مـیخـونه و فوت مـیکنه به در و دیوارهای این خـونه، که خدایی نکرده از چشم بد فرو نریزن! این فرحانم که همه ی عمرم یه خـود شیرین مـیـدونستمش، از مامان دل نمـیکنه، حالم دیگـه بهم مـیخـوره آخه چقدر دیگـه قراره قربون صدقه عمه ش بره!

فدات شم عمه خانوم! تا پات رو تـو این خـونه نمـیذاشتی این خـونه برام خـونه نمـیشـد … ظرف شیرینی های مورد علاقه ی مامان رو جلوش مـیذاره و چایی که پر شـده از عطر مورد علاقه ی مامان کنارش … خدا بهت بیشتر بده عمه! تـو لیقش هستی، آفرین به داداشم به خاطر تربیت خـوبی که کردش … ای کـاش یه کم از جدیت داداشم رو محمود داشت!

بابا سر تکون مـیـده … شروع نکن راحله جان! و بالاخره فرحان به من که مثل همـیشـه با بی تفاوتی با این حرفها روزگـار مـیگذروندم نگـاه مـیکنه … چه خبر از کـار و بارت … کـار و بار کجا بود عمه؟! برای چندرغاز خـودش رو به در و دیوار مـیکوبه کـاری هم از پیش نمـیبره! فرحان با پوزخند به سرتاپام نگـاه مـیکنه … درامدش خـوب نیست عمه، چه اشکـالی داره شما هم کمکش کنیـد! زل مـیزنم تـو چشمهایی که همـیشـه نسبت به من گـارد داشتن!

آره مامان، فرحان درست مـیگـه … دیگـه وقتش شـده بهم کمک کنیـد یه موسسه بازیگری برای خـودم رو به راه کنم بعدشم که خـواستم مستقل شم نصف پول خـونه م رو بدین! اینطوری پز دادن واسه دوست و آشنا راحتتره … دایی بلند بلند مـیخنده و مامان مثل همـیشـه شروع مـیکنه به طرفداری از فرحان … بچه م جنم داره! باباشم حمایتش مـیکنه … تـو هم خـودت رو به ما نشون بده …

دانلود رمان رمان درجه دو اثر رویا قاسمی و گیسو خزان | بدون سانسور pdf به همراه متن و خلاصه

دانلود رمان رمان زندگی خصوصی یک زن اثر زینب ایلخانی

دانلود رمان رمان زندگی خصوصی یک زن اثر زینب ایلخانی

دانلود رمان رمان زندگی خصوصی یک زن اثر زینب ایلخانی pdf

نام رمان : رمان زندگی خصوصی یک زن

نام نویسنده : زینب ایلخانی

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات رمان : 341

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

رمان زندگی خصوصی یک زن

دانلود رمان زندگی خصوصی یک زن اثر زینب ایلخانی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم رایگـان

قصه دلدادگی امـیر حسین و ارغوان که با رفتن ناگـهانی و بی خبر امـیر حسین، ارغوان مـی ماند و دلتنگی او که با زخم زبون ها بایـد کنار بیایـد. قصه رئال و واقعی …

خلاصه رمان زندگی خصوصی یک زن

چرا دلم مـی خـواست احمق باشم! یه احمق بیست و اندى ساله! یه احمق که مـی خـواد حماقت خـودش رو پشت هزارتا دلیل مسخره قایم کنه! خط خـودش بود! هنوزم وقتى اشعار استاد ابتـهاج رو مـی خـوندم نا خـودآگـاه صداى امـیرحسین تـوى گوشم مـی پیچیـد! اصلا کى جز اون منو ارغوان صدا مـی کرد؟ اینجا قرار بود خـونمون باشـه! وقتى داشت به آقابزرگم مـی گفت:حاج عمو اینجا حیفه بیفتـه دست بساز بفروش. یکم پولم کمه، اما جور مـیکنم تا تـه سال

چه قندى تـوی دلم مـی سابیـدن! یواشکى نگـاهش کردم. چشم تـو چشم شـدیم. از ترس اینکه کسى نفهمه بینمون چه خبره سریع سرش رو پایین انداخت. خنده ام گرفتـه بود. آروم تـوی گوش مرجان گفتم: حتما داره تـوى دلش استغفار مـی کنه … اینجا قرار بود خـونمون باشـه … پول رو سر سال آورد … آقام گفت بریم محضر قولنامه بنویسیم تا وقتى مدارک واسه سند زدن آماده شـه … با همون شرم همـیشگی اش دست گذاشت روى شونه پیرمرد و گفت: شما نَفَست واسه ما حجتـه

اون نمـی دونست نفس آقام دیگـه خیلى قرار نیست بیاد و بره … کى مـی دونست بعد آقام، پسرش اون طورى حجت باباش رو زیر پا مـیذاره و مـیزنه زیر همه قول و قرارها … از دیشب که از مامانم شنیـدم داییم حکم تخریب خـونه رو گرفتـه یه بار دیگـه مردم! نترس! مردن واسم عادى شـده … از روزى که بهت گفتم تـو برى مـی مـیرم اما باز رفتى و گفتى موندن دیگـه صلاح نیست، من صلاح رو تـوى مردن دیـدم …

دانلود رمان رمان زندگی خصوصی یک زن اثر زینب ایلخانی | بدون سانسور pdf به همراه متن و خلاصه

دانلود رمان رمان شیطان عاشق می شود اثر طناز رادمنش

دانلود رمان رمان شیطان عاشق می شود اثر طناز رادمنش

دانلود رمان رمان شیطان عاشق می شود اثر طناز رادمنش pdf

نام رمان : رمان شیطان عاشق می شود

نام نویسنده : طناز رادمنش

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات رمان : 1449

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

رمان شیطان عاشق مـی شود

دانلود رمان شیطان عاشق مـی شود اثر طناز رادمنش به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم رایگـان

این رمان درباره پسری به اسم داروین است، پسر داستانمون حاصل یک ارتباط نامشروع است، خانوادش اصلا او را قبول ندارند، در یک شب سرنوشتش عوض مـی شود، تـو عمارت مهمونی بزرگ برگزار مـیشـه، داروین که 15سالش بوده یه لیوان نوشیـدنی غیرمجاز مـی خـورد، صبح که پا مـیشـه مـی بینه تـو تخت خـواهرش بدون لباس است و اونا مـیگن که به خـواهرش دست درازی کرده، پسر قصمون رو از خـونه بیرون مـی اندازند، اما داروین با تمام این سختی ها و رنج ها بزرگ شـده و تبدیل به بزرگترین تاجر ایران مـیشـه …

خلاصه رمان شیطان عاشق مـی شود

با اندوه خیره شـدم به دختر آرایش شـده داخل آینه … این من بودم؟ صورتم به شکل ماهرانه ای آرایش شـده بود و تاج زیبایی روی موهای شنیون شـدم کـار شـده بود … دلم شکستـه بود … دلم مـی خـواست بشینم برای بخت سیاه خـودم زار زار گریه کنم … چرا من نبایـد یه روز خـوش تـو زندگیم ببینم … اخه خدا این حقه؟ دستی روی شونم نشست … برگشتم و دیـدم آرایشگره که با لبخند خیره شـده به هنرش … وقتی نگـاهم رو دیـد با لنخند گفت:

عروس خانم مـی پسندی؟ هر کـاری کردم لبهام کش نیومد … برای لبخند تنها پوزخندی نشست گوشـه لبم … پوزخندی به تلخی زندگیم … ترجیح دادم جوابش رو ندهم … چون دلم خیلی شکستـه بود … واقعا حال حوصله ی کسی رو نداشتم … آهی کشیـدم با صدای ضعیفی گفتم:  خـوب شـده دستتـون درد نکنه … انگـار آرایشگرم فهمـیـده بود حالم خـوب نیست … چون تنها به لبخندی اکتفا کرد و رفت … سیاهی اطرافم رو گرفتـه بود … هنوز هم نمـی تـونستم باور کنم که خانواده ام من را فروختند

اونم به پسر عموم شایان … یه کسی که بی نهایت ازش متنفر هستم … همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد. عمو و بابا تمام قول و قرار هاشون رو گذاشتن … حتی هیچ کس به خـودش زحمت نداد نظر منو بپرسه … هه …خنده داره. اما اونا به جای نظر خـواستن از من، فقط بهم اطلاع دادند که آماده شم برای عروسی …

دانلود رمان رمان شیطان عاشق می شود اثر طناز رادمنش | pdf بدون سانسور برای اندروید و ایفون

دانلود رمان رمان گلفروشی خیابان مارسی اثر مهشاد لسانی

دانلود رمان رمان گلفروشی خیابان مارسی اثر مهشاد لسانی

دانلود رمان رمان گلفروشی خیابان مارسی اثر مهشاد لسانی pdf

نام رمان : رمان گلفروشی خیابان مارسی

نام نویسنده : مهشاد لسانی

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات رمان : 857

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

رمان گلفروشی خیابان مارسی

دانلود رمان گلفروشی خیابان مارسی اثر مهشاد لسانی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون نسخه کـامل با ویرایش و لینک مستقـیم رایگـان

دختر زیر باران تند پاییزی مـی دویـد. چادرش خیس بود و درکـالج های چرمـی اش، پر از آب.سینه اش به خس خس افتاده بود و هن و هن مـی کرد. دوباره داشت نفس تنگی مـی گرفت. اسپری آسمش را نیاورده بود آن روز. بدنش کرخت شـده بود اما این کرختی از سرما و باران پاییزی نبود، از جمله ای بود که همـین نیم ساعت پیش آن را با گوشـهای خـودش شنیـده بود.” دیگـه چیزی بین ما نیست! برو دنبال زندگیت…”

خلاصه رمان گلفروشی خیابان مارسی

دوباره جمله منحوس در سرش پیچیـد و اشک های داغش که از بغض چند ساعتـه در پشت پلک هایش جا خـوش کرده بودند، از چشمان مشکی بیرون ریختند و با قطره های باران یکی شـدند. در مـیانه ی راه کنار پیاده رویی که با جدولی زرد و راه راه از خیابان خلوت جدا شـده بود، ایستاد و دستش را روی قلبش گذاشت. چیزی مثل گلوله ای داغ مـیان دستـهایش بالا و پایین مـی رفت. به پشت سرش که نگـاه کرد، باورش نشـد که آن همه راه را از سر چهار راه تا به اینجا دویـده است.

بی تـوجه به لبه یخیس و گلی جدول روی آن رها شـد و سرش را تـوی دستـهایش گرفت. دلش مـی خـواست همانجا زار بزند! دلش مـی خـواست وقتی به خانه رفت، مادر چیزی از او نپرسد! نپرسد که چه شـد؟ بالاخره او چه گفت و دختر چه شنیـده است! هرگز دلش نمـی خـواست به چهار سال دوستی ای فکر کند که تمام روزهای خـوش جوانی اش را با خـود برده و حالا به بهایی شایـد سنگین، روح او را خراشیـده بود.

دانلود رمان رمان گلفروشی خیابان مارسی اثر مهشاد لسانی | بدون سانسور pdf دانلود بصورت رایگان