دانلود رمان رمان تو را در بازوان خویش خواهم دید اثر سامان شکیبا

دانلود رمان رمان تو را در بازوان خویش خواهم دید اثر سامان شکیبا

دانلود رمان رمان تو را در بازوان خویش خواهم دید اثر سامان شکیبا کیفیت 320

دانلود رمان رمان تو را در بازوان خویش خواهم دید اثر سامان شکیبا pdf

نام رمان : رمان تو را در بازوان خویش خواهم دید

نام نویسنده : سامان شکیبا

ژانر رمان : عاشقانه، اجتماعی

تعداد صفحات رمان : 1424

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

رمان تـو را در بازوان خـویش خـواهم دیـد

دانلود رمان تـو را در بازوان خـویش خـواهم دیـد از سامان شکیبا به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون نسخه اصلی با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم

لوا در خانواده ای مذهبی و سنتی بزرگ شـده، او به صورت مخفیانه با فردی به نام اهورا رابطه دارد، اما هر چی مـیگذرد بیشتر متـوجه انتخاب اشتباهش مـی‌شود، تصمـیم مـیگیرد این رابطه را تمام کند، اما با واکنش عجیب اهورا مواجه مـی‌شود، لوا با دردسر های بزرگی مواجه مـی‌شود که در این مسیر تنها کسی که حاضر به کمکش شـد پسر عمویش بود، پسری که در کل خانواده، بدنام است و همه او را از خانواده طرد کرده‌اند اما آیا راستین همان آدمـی است که خانواده فکر مـی‌کنند …

خلاصه رمان تـو را در بازوان خـویش خـواهم دیـد

صبح، که از خـواب بیـدار شـد، شروع به جمع کردن وسایلش کرد. کلاسی نداشت اما به لطف دروغی که گفت، ناچار بود از خانه بیرون بزند. با سالومه هماهنگ کرده بود و فقط لباسِ مهمانی را مرتب تا کرد و در کیف گذاشت … مامان من سوییچتـو مـیبرم! از داخل اتاق خـوابشان جیغ زد: باز گیر دادی به ماشین من؟

بیخیال شانه بالا انداخت … مـیتـونیـد برام ماشین بخریـد! مادرش از اتاق بیرون آمد و شاکی جوابش را داد … قرار بود دانشگـاه دولتی قبول که شـدی، بابات برات بخره ولی تـو نه کـارشناسیتـو دولتی قبول شـدی، نه ارشـد! … اه مامان ول کن تـو هم، صبح تا شب خـودمو با درس خفه کنم که دولتی قبول بشم؟ مـگـه اون جا چه خبره؟

همون استادای دولتی، واسه آزادم درس مـیـدن دیگـه! فقط فرقش پول شـهریه س … کفشش را پا کرد و همراه با چشمکی، ادامه داد: که خب حیفه پولای بابا کپک بزنه! افشان، اخطارگونه نامش را صدا زد. لوا! بله؟ خب مـگـه دروغ مـیگم؟ یه ماشین بخره دیگـه… این همه پول مـیخـواد چیکـار؟ در را پشت سرش محکم بست و گفت:

خیلی پررویی! دور خـودش چرخیـد و رو به سالومه پرسیـد: خـوشگل شـدم؟ سالومه ابرویی بالا انداخت. بهت مـیآد ولی به نظرم خیلی مالیـدیا… مـیخـوای یه کم کمش کنم؟ با سرخـوشی باز هم دور خـودش چرخیـد. باد زیر لباسش مـیزد و آن را به پرواز در مـیآورد. خیرهی تصویرش در آینه شـد. چهره اش در حالت عادی هم خـوب بود ولی با کمـی آرایش، از این رو به آن رو مـیشـد چه برسد به حالا که حسابی به خـودش رسیـده بود!

نه، اهورا آرایش غلیظ دوست داره. شانه بالا انداخت و ادکلن را به سمتش گرفت … یعنی غیرتی نمـیشـه تـو رو بقـیه هم اینطوری ببینن؟ بالاخره از تصویرش در آینه، دل کند … اولا که اهورا آدم روشن فکریه، مثل مردای عهد دقـیانوس فکر نمـیکنه، بعدشم همچین مـیگی انگـار لخت دارم مـیرم. لباسم که خـوبه تا روی بازومه، فقط یهکم آرایشم زیاده که خـوشگلترم کرده!

اهرم ادکلن را چند بار روی سر و صورتش فشار داد و زیر لب زمزمه کرد: آخه یقه شم بازه، به من چه اصلا… غر نزن دیگـه! چشم، چهطوری مـیخـوای شب به موقع برگردی حالا؟ اهورا مـیذاره؟ شال حریر آبی رنگ را روی سرش گذاشت. چه خـوشگله شالت سالی، اشکـال نداره منم شبیه شو سفارش بدم؟ نه دیوونه، آدرس پیجشو بهت مـیـدم …

دانلود رمان رمان تو را در بازوان خویش خواهم دید اثر سامان شکیبا | pdf بدون سانسور برای اندروید و ایفون

دانلود رمان رمان تو را در بازوان خویش خواهم دید اثر سامان شکیبا ریمیکس اینستاگرام

  • 22 ژانویه 2023
  • 0 نظر

دیدگاه خود را بگذارید