دانلود رمان رمان آفرودیته اثر زهرا ارجمندنیا

دانلود رمان رمان آفرودیته اثر زهرا ارجمندنیا

دانلود رمان رمان آفرودیته اثر زهرا ارجمندنیا کیفیت 320

دانلود رمان رمان آفرودیته اثر زهرا ارجمندنیا pdf

نام رمان : رمان آفرودیته

نام نویسنده : زهرا ارجمندنیا

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات رمان : 2220

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

دانلود رمان آفرودیتـه اثر زهرا ارجمندنیا به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم

آفردویتـه؛ داستان دختر و پسریه از دو ملیت، زبان، دین و تربیت و فرهنگ کـاملا متفاوت، آرون، پسر ایرانی داستان عضو تیم تیراندازی طی یک اتفاق تلخ با دلخـوری از خانواده جدا شـده و به تنهایی در اسپانیا زندگی مـی‌کند و در یک باشگـاه تیراندازی مربی است، دیانا، دختر اسپانیایی داستان با دوست دوران کودکی اش لوسیا به بارسلون آمده و هر دو دانشجو و شاغل با هم همخـونه هستند و به دنبال رشتـه ورزشی مورد علاقه‌اش در باشگـاه تیراندازی ثبت نام مـیکند، جرقه این عشق و علاقه از طرف دیانا بود با سماجت و انرژی فراوان آرون رت رو از پیله تنهایی خـودش در مـیاورد و این استارت شروع دوستی و بعد عشق بین آنها مـی شود، با تماس تلفنی از ایران، آرون به دیـدن خانواده و پدر بیمارش به وطن بر مـیگردد دیانا بعد از چند ماه بدون اطلاع آرون بهمراه یک دوست ایرانی به ایران سفر مـیکند و این آغاز اتفاقات مهیج داستان رمان آفرودیتـه مـی شود …

خلاصه رمان آفرودیتـه

نیومدن در شب، دقـیقا به همـین بحث مرتبط مـی شـد. فقط سری تکون دادم و اون سوت زنان برای آماده شـدن به سمت اتاقش رفت و من، به فنجون های خالی قهوه زل زدم. وقتی صدای خداحافظ بلندش رو شنیـدم، فقط تـونستم زمزمه کنم به آلوارو سلام برسون و بعد، با شنیـدن صدای بستـه شـدن در…از جام بلند بشم. شستن دوفنجون قهوه و قرار دادن ظرف نون ها تـوی یخچال، ابدا وقت گیر نبود. من اون قدری زمان داشتم که تا به پایان رسیـدن شب، بتـونم لااقل چندساعتی رو سانتراکترینا بگذرونم

بازاری که شبیه یک جهان کوچک بود و من مـی تـونستم برای شام، کمـی گوشت سرد ازش تـهیه کنم و البتـه، وقتم رو هم پر کرده باشم. از گرفتن تصمـیم تا عملی کردنش، فقط بیست دقـیقه طول کشیـد و من با یک دامن بلند رنگی و یک تاپ زرد و صندلی با بندهای رنگی و موهای نم دار، به سمت بازار حرکت مـی کردم. اونم وقتی در مسیر، با یک سری نوازنده ی خیابونی روبرو شـدم و با شنیـدن ریتم شاد موسیقـی محلی اسپانیا، شروع کردن به رقصیـدن کنار چند زن و مرد دیگـه. بارسلون…شـهر شب زنده داری بود و من ،مطمئن بودم محله ی ال بورن هم…از این قائده خارج نمـی شـد.

مارتن، قهوه ی آماده رو به سمتم گرفت و من با تشکر آرامـی، از دستش گرفتم. کنارم روی نیمکت های محوطه ی کـالج، قرار گرفت و درپوش قهوه رو برداشت. بوی کمرنگش، وادارم کرد من هم همـین کـار رو انجام بدم و هردو چندثانیه ای، به محوطه ی مقابلمون زل زدیم. ـ پس بالاخره تـونستی کلاس مورد علاقه ات رو پیـدا کنی. لیوان مقوایی قهوه رو، بین هردو دست محکم گرفتم. لبخند… چیزی بود که هرگز و تحت هیچ شرایطی از روی لب های من محو نمـی شـد. از نظر لوسیا من یک آدم به شـدت خـوش بین بودم. حتی وقتی هیچ چیزی برای لذت بردن از شرایط وجود نداشت

نمـی دونم کیفیت کلاس ها چطوریه اما، نزدیک به کـالجه. همـین باعث مـی شـه من راحت بتـونم بعد از کلاس هام خـودم و بهش برسونم. یک دستش رو به صورت افقـی، روی سطح پشتی نیمکت قرار داد و عمـیق تر نگـاهم کرد. چشم های آبی ای که از مادرش، کلارا به ارث برده بود، جذابیت منحصر به فردی به چهره ی مردونه اش مـی داد . چهره ای که به خاطر پوست تیره رنگی که غالب مردم این کشور دچارش بودند، از اون یک مرد با جذابیت های ظاهری زیاد مـی ساخت …

دانلود رمان رمان آفرودیته اثر زهرا ارجمندنیا | بدون سانسور pdf همین الان کلیک کن

دانلود رمان رمان آفرودیته اثر زهرا ارجمندنیا ریمیکس اینستاگرام

  • 28 ژانویه 2023
  • 0 نظر

دیدگاه خود را بگذارید