دانلود رمان آلاس اثر مهرناز صالحی

دانلود رمان  آلاس اثر مهرناز صالحی

دانلود رمان آلاس اثر مهرناز صالحی کیفیت 320

دانلود رمان آلاس اثر مهرناز صالحی pdf

نام رمان : آلاس

نام نویسنده : مهرناز صالحی

ژانر رمان : عاشقانه، هیجانی، درام

تعداد صفحات رمان : 1110

ملیت نویسنده رمان : ایرانی

دانلود رمان آلاس اثر مهرناز صالحی با فرمت های pdf ، اندرویـد، آیفون و جاوا با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم رایگـان

زندگی از وقتی شروع شـد که قرار شـد همه چی تموم شـه، وقتی که دختر قصمون تـو جنگ ناعادلانه‌ای قرار گرفت، جنگی که قصد داشت از جنس عشق باشـه یه عشق عمـیق به پسری از جنس غرور، ولی همه چی بهم ریخت، مثل یه شعله طلایی آتیش، همون‌قدر زیبا و سوزان، آتیشی که یه باره تبدیل به خاکستر شـد و زندگی دختر و پسر داستانمون رو متحول کرد، این داستان روایت دختر و پسری رو داره که دل‌هاشون فرسخ‌ها از هم فاصله داره، اما یه اتفاق یه تلنگر یه آتیش سوزی، یه فرار از زندگی جفتشون رو عوض مـی‌کنه …

خلاصه رمان آلاس

صدای بلند هق هق هام تمام فضای اتاق رو پر کرده بود که دستی نرم روی کمرم کشیـده شـد … با سرعت از جا پریـدم که نگـاهم به عمه کتی افتاد که با نگـاهی سرشار از غم به هم زل زده بود … به تندی اشک هام رو پاک کردم و با لبخند تصنعی و صدایی گرفتـه گفتم: اِ عمه شما کی اومدیـد؟ دستش رو صورتم گذاشت و با مهربونی گفت: ترگل دخترم بسه نیست دیگـه غصه؟!

من مطئنم کیوانم راضی نیست تـو خـودت رو اینقدر عذاب بدی عزیزکم … دماغم رو بالا کشیـدم و نگـاهم رو به چشمهای سبز عسلی عمه کتایون دوختم با اینکه مرز پنجاه سال رو هم داشت رد مـیکرد ولی هنوز زیبایی چشمـگیری داشت … موهای رنگ شـدی کوتاه عسلیش که روی شونه های سفیـدش خـود نمایی مـیکرد با رنگ چشم هاش هارمونی زیبایی داشت … بوسه ای به پیشونیم زد و با آرامش گفت:

نبینم دیگـه این اشک هات رو؟! باشـه دخترم؟! با گـاز گرفتن لبم سعی در مخفی کردن بغضم کردم و فقط به آرومـی سرم رو تکون دادم … موهای آشفتـه روی پیشونیم رو پشت گوشم فرستاد و گفت: پاشو مادر صورتت بشور بیا صبحونه بخـور ببین چقد لاغر شـدی؟ خنده کوتاهی کرد و ادامه داد … شـدی پوست استخـوون! لبخند بیجونی زدم که دستم رو گرفت و مجبورم کرد از سر جام بلند شم به سمت سرویس هلم داد و با لحن جدی گفت:

سریع بیایی پایین نبینم نشستی آبغوره گرفتی! زیر لب »چشمـی« گفتم که لبخندی به روم پاشیـد و از اتاق خارج شـد … با گوشـه ی شالم صورتم رو خشک کردم و به سمت پایین روانه شـدم … رها روی مبل لم داد بود، سرش تـو گوشی بود و لبخند کجی گوشـه ی لبش خـودنمایی مـیکرد … سلامـی بهش کردم که سرش رو بلند کرد و با دیـدنم یه تا از ابروش رو انداخت بالا انداخت و زیر لب جواب سلامم رو داد

وارد آشپز خـونه شـدم، عمه پشت سینک وایستاده بود و داشت ظرف های شام دیشب من کـارن رو مـیشست … با خجالت لبم رو گـاز گرفتم و با صدایی که شرمندگی تـوش موج مـیزد گفتم: وای! عمه جون شما چرا خـودتـون انداختیـد تـو زحمت؟ خـودم مـیشستم … به سمتم برگشت و درحالی که لیوان رو تـو سبد مـیذاشت گفت: این چه حرفیه قشنگم، بشین صبحونت بخـور

صندلی پایه بلند رو عقب کشیـدم و روش نشستم … نگـاهی به صبحونه ای که عمه روی کـانتر چیـده بود انداختم و آروم شروع کردم لقمه گرفتن … دستم رو سمت سبد نون دراز کردم و با برداشتن یه تیکه نون لواش و برای ارضا کنجکـاویم گفتم: کـارن پس کجاست، صبحونه خـورده؟! یه خـورده پنیر روی نون گذاشتم و به عمه خیر شـدم که جوابم رو بده … پیشبند آبی رنگ رو از دور کمرش باز کرد و در همون حال گفت: نه مادر صبحونه نخـورد، قهر کرد!

لقمه رو تـوی دهنم فرو کردم و با دهن پر و تعجبی ساختگی گفتم: قهر کرد! چرا؟! به سمت گـاز صفحه ای رفت و در حالی که در قابلمه رو بر مـیـداشت نگـاهی به خـورشتش انداخت و گفت: یه حرفی زدم به مذاقش خـوش نیومد، تـو الان صبحونت رو بخـور با تـو هم کـار دارم … نگـاهم رو از عمه که در حال چشیـدن غذاش بود گرفتم، تیکه نوندیگـه ای برداشتم و درحالی که شکلات رو روش مـیمالیـدم با کنجکـاوی گفتم …

دانلود رمان آلاس اثر مهرناز صالحی | pdf بدون سانسور برای اندروید و ایفون

دانلود رمان آلاس اثر مهرناز صالحی ریمیکس اینستاگرام

  • 13 ژانویه 2023
  • 0 نظر

دیدگاه خود را بگذارید